پست دیشب همونطور ک نوشته بودم برمیدارم برداشته شد و الان دیگه حالم
خوبه ممنون از محبت تمام دوستانی ک اونموقع شب اومدن نگران حالم شدن و
کامنت گذاشتن..مرسیییی :)
+بالاخره توی قضیه پلاسکو ی نفر مواخذه شد و تذکر گرفت حالا کاری نداریم ک اون فرد کسی نیست جز عادل فردوسی پور :)
+یکی از دوستامو بعد 8سال دو سه شب قبل دیدم (کلی ذوق کردن و بوس و بغل
(دقیقا فیلم هندی :/ ) :) بعد اومده برام تلگرام پیام گذاشته اولین کاری ک
کردم شماره ی خونه رو دادم بهتره همون اول بدونه من خیلی حوصله ی چت طولانی
ندارم :دی چت کردن من فقط مختص دوسه نفر میشه بقیه هر کاری داشته باشم یا
داشته باشن تلفنی :)
فکر میکنم شب جمعه بود ک گفتن پیامک زده شده ک ما توی موتور خونه هستیم و زنده ک بعد خبر تکذیب شد!شنبه شب گفتن رفتن موتور خونه کسی و پیدا نکردن و دیشب و امروز صبح خبری ک اومد این بود ک پیکر 4نفر و از موتور خونه پیدا کردن...متاسفانه ی جورایی باید بگیم زنده ب گور شدن :(
این نشون میده ک مملکت ما ک ب اسم جمهوری اسلامی هست هیچ چیزیش درست نیست...انقدر بی اعتمادی و دروغ هست ک آدم هیچ چیزی و نمیتونه باور کنه..
مسئولین عزیز!! ک این چند روزه دارن در این مورد صحبت میکنن و درحال پاسکاری مسئولیت ی جورایی بدشون نمیاد کامل منکر این اتفاق بشن و همه تقصیرات و بندازن گردن مردم..یکی از کانالا ی مطلب جالب نوشته بود گفته بود "همش دارن میگن ک نیایین عکس نگیرین فیلم نگیرین جمع نشین ی جورایی داریم فکر میکنیم ک خوبه این عکس و فیلما هست وگرنه مسئولین ب کل منکر ساختمونی ب اسم پلاسکو میشدن"
وقتی تصمیم میگیری ک نباشی و ی مدت ننویسی اون اوایلش خیلی سخته.. برای خودم توی یک هفته ی اول بارها اتفاق افتاد ک باز کردم پنلو تا بنویسم بعد یکدفعه گفتم عه من ک گفتم نیستم...اگر اون 7-8روز و بگذرونی کم کم عادی میشه و هر چی بیشتر بشه این نبودن تازه میفهمی آخ چقدر خوبه ک گاهی آدم فقط بخونه و وب گردی کنه... ؛) ولی خب الان ک تصمیم گرفتم برگردم بعد یکساعت نشستن پشت سیستم و نگاه کردن ب ص مانیتور چیز خاصی ب ذهنم نمیرسه برای نوشتن و نهایت اینی شده ک دارین میخونین.. راستی،سلام :)
اصلا چه کسی گفته رابطه از نوع عاشقانه اش فقط زیباست ؟
آدم هایی را گاهی میبینم که از دو عاشق هم به هم وابسته ترند
از دو عاشق هم عاشقترند
میتوانی درک کنی ؟
دوستی که دوستی اش دنیا دنیا ارزش دارد
دوستی که آغوشش بوسعت آسمانها آرامش دارد
وای اگر به هر دلیلِ بی دلیلی بخواهد تمام شود ...
"نیلوفر اسلامی"
+تا حالا یادم نمیاد حداقل توی این چندماه اخیر توی یک روز دوتا پست زده باشم البته امشب احتمال زیاد ب پست سوم هم برسه :)) این شعر بنظرم خیلی زیبا و حتی برای بعضی از دوستان هم،خیلی درسته...
امروز خیلی از وبلاگا درباره فیلترشدن خانم توکا نوشتن... ما نباید فراموش کنیم اینجا ایرانه...اینجا یالثارات هر چی میخواد میگه ولی کسی کاریش نمیتونه بکنه..اینجا فقط بخاطر اینکه مخالف ی سری مسائل هستی میندازنت زندان البته این بهترین حالتشه...
من میترسم خیلی از حرفامو بزنم..با ترس و لرز بعضی از پستامو میذارم میترسم بیام ببینم وبم فیلتره.پست بعد انتخابات 7 اسفندمو با ترس گذاشتم..عکس گوشه ی وبم و میترسم چیزی ک دوسدارم بذارم...اینجا هر مطلبی میخوام بنویسم یکساعت باید خودم کلنجار برم ک بگم یا نه بعد اخرش میشه پستایی ک نوشته میشه و بعد حذف کسی نمیخونه چرا چون ازاد نیستیم برای بیان عقایدمون... اگر پستم ی کم رنگ و بوی سیاسی بگیره دوستانمم با ترس میان برام کامنت میذارن کامنتاشون میشه خصوصی... ماها هممون میترسیم... ولی همه چیز و بریزین دور همه فقط حرفه ک ما داریم میزنیم نکته ی اصلی همونیه ک اول پست گفتم و حتی امروز توی وبجناب مترسکهم کامنت گذاشتم اینجا ایرانه...
مطلب اول اینکه ی بازی وبلاگی جدید و دوستان راه انداختن در مورد بلاگر تاپ...خب خداییش خیلی سخته این انتخاب..چون هر وبی بعضی پستاش هست ک ب دل ادم میشینه و بعضیا هم نه و ی مطلب دیگه اینکه من ی زمانی خیلی وبلاگ میخوندم ولی الان بنا ب دلایلی واقعا کم شده اون قسمت وبایی هم ک خودم دنبال میکنم تعدادشون کمه وهر کدوم از دوستان ک خودشون میدونن کیان و توی لیستمن ینی برام دوست داشتنین ولی اگر بخوام اسم ببرم وبلاگ :یک مترسک،روزنوشت های دکتر،ساحل افکار دوکلمه حرف حساب و سرو روان و معمولا هر روز چ پست بذارن چ نه بازشون میکنم در واقع کاری ب روشن شدن ستاره شون ندارم حتی شبایی ک بی خواب میشم گاهی میرم ارشیوشون و برام بار چندم میخونم.. بعضی آرشیوا ک خیلی هم خوبه :دی
مطلب دومی ک میخوام تعریف کنم و چیزی هست ک میخوام برای خودم ثبت شه اینه:
چند وقته ک خیلی ب امیرحسین و امیراحسان گیر میدم سر اینکه باید پسرای خوبی باشین انقدر نشینین انقدر تبلت دست نگیرین بلند شین برین توی حیاط بدویین دوچرخه سواری کنین اینو بخورین اونو نخورین..کلا توی کار گیر دادن ب این دوتام تا اینکه 3-4روز قبل ب امیر گفتم من حالا حالاها نمیذارم مامانت نت تبلت تو رو دوباره فعال کنه برگشت بهم نگاه کرد گفت نازی ی چیزیو میدونی؟ گفتم چی: گفت من خداروشکر میکنم ک تو مامان من نیستی :))))))) من غش خنده بودم ولی اگر میخندیدم دیگه ازم حسابی نمیبردن فقط رومو کردم ی سمت دیگه و از صحنه دور شدم :دی
پریشبم این دوتا شیطون بودن محمدحسام پسر برادرمم اومد بعد سه تایی رفته بودن توی اتاق تبلت دستشون بود واقعا عصبانی شدن داره چرا باید همش بشینن ی گوشه و همه حرفشون حول ماین کرافت بچرخه !!بعدِ یکساعت رفتم توی اتاق تا رفتم تو احسان وروجک دراومد یواش ب اون دوتا گفت اوه اوه این دوباره اومد :))))))) سریع تبلتاشونو پشتشون قایم کردن.. :دی
و مطلب اخر ک ی توصیه هست ب اقایون بلاگر:آقا ما دیشب عروسی بودم داماد یکعالمه رقصید :/