انسانم آرزوست

خبر داری ک شهری روی لبخندِ تو شاعر شد / چرا این گونه کافر گونه بی رحمانه می خندی؟

انسانم آرزوست

خبر داری ک شهری روی لبخندِ تو شاعر شد / چرا این گونه کافر گونه بی رحمانه می خندی؟

۰۶اسفند

 

همیشه فکر می کردم

 

 

 آدم ها می توانند در خیال هم عاشق هم بشوند

 

 

بدون آن که حتی یک بار دست یکدیگر را لمس کنند ..

 

 

ولی بعد همه چیز ذره ذره عوض شد تازه فهمیدم که یک زنم ..

 

 

یواش یواش حواسم درگیر شد

 

 

 به دیدنش عادت کردم

 

 

 باید او را در کنارم حس می کردم صدایش را می شنیدم

 

 

 باید هر بار مطمئن می شدم

 

 

 که او هم به همین شدت مرا می بیند و احساسم می کند

 

 

حالا فکر می کنم دروغ است ..

 

 

نمی شود فقط توی ذهن عاشق یک نفر شد! اگر بشود خیالات است ..

 

 

 ای کاش می شد با خیال یک نفر زندگی کرد

 

 

ولی امکان ندارد فکر می کردم

 

 

 آدم ها همان طور که آمده اند می روند ..

 

 

نمی دانستم که نمی روند می مانند ردشان می ماند

 

 

 حتی اگر همه چیزشان را هم با خودشان بردارند و بروند ..!

 

 

"فریبا وفی-رویای تبت"

 

 

 

 

 

 

 


گاهی میان مردم،در ازدحام شهر

غیر از تو هر چ هست فراموش می کنم...

+پست از زبون زن هست و آهنگ از زبون مرد..هیچ دلیل خاصی هم نداره.. :)

 

N.K :)
۰۵اسفند







+کلیپ سوری لند هس برای برنامه ی استیج اگر ندیدین بامزه س ببینین..

+من 5شنبه ندیده بودم این دوشب دیدم چقدر بد بودن همشون این هفته :|


N.K :)
۰۱اسفند


همیشه گفتن مهمترین حرفها سخت ترین کار دنیاست

 

 

کلمات، کوچکتر از آن هستند که بتواند مهمترین حرفها را بیان کنند

 

 

مهمترین حرفها وقتی در فکر تو هستند،نامحدودند

 

 

اماوقتی به زبان می آیند

 

 

درست مانند تمام چیزهای معمولی دیگر به نظر می رسند

 

 

این البته تمام مشکل نیست!

 

 

مهمترین حرفها درست کنار قلبت دفن شده اند

 

 

برای همین به زبان آوردن این حرفهای مهم سخت و دردناک است

 

 

و آنوقت آدمها به شکل عجیبی به تو نگاه می کنند

 

 

و نمی فهمند که تو چه می گویی

 

 

یا نمی فهمند که چرا وقتی حرف می زنی بی اختیار اشک می ریزی...

 

 

"استفان کینگ"

 

 

 

 



 

 

سرایی را که صاحب نیست، ویرانی ست معمارش

دل بی‌عشق، می‌گردد خراب آهسته آهسته

 

 

 

N.K :)
۲۹بهمن



هر چه فکر می کنم می بینم،



قرار نبوده ما این چنین با بغل دستی هایمان در



رقابت های تنگانگ باشیم تا اثبات کنیم



موجود بهتری هستیم...



این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست؟



قرار نبوده همه از دم درس خوانده بشویم،



از دم دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم



بعید می دانم راه تعالی بشری از دانشگاه ها و مدرک های ما رد بشود



باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند،



دراز بکشد،نی لبک بزند ،با سوز هم بزند …



قرار نبوده این همه در محاصره سیمان و آهن،



طبقه روی طبقه برویم بالا …



قرار نبوده این تعداد میز و صندلی کارمندی روی زمین وجود داشته باشد



بی شک این همه کامپیوتر و پشت های قوز کرده ی آدم های ماسیده،



در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بوده …



قرار نبوده خروس ها دیگر به هیچ کار نیایند



و ساعت های دیجیتال به جایشان صبح خوانی کنند



آواز جیرجیرک های شب نشین حکمتی داشته حتماً،



که شاید لالایی طبیعت باشد برای به خواب رفتن ما



تا قرص خواب لازم نشویم



و این طور شب تا صبح پرپر زدن، اپیدمی نشود...



من فکر می کنم قرار نبوده کار کردن، جز بر طرف کردن



 غم نان،بشود همه ی دار و ندار زندگی مان،



 همه ی دغدغه ی زنده بودنمان …



قرار نبوده کنار هم بودن و زاد و ولد کردن،



این همه قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر و



حضانت و نفقه و زندان و گرو کشی و ضعف اعصاب داشته باشد.



قرار نبوده این طور از آسمان دور باشیم



و سی سال بگذرد از عمرمان



و یک شب هم زیر طاق ستاره ها نخوابیده باشیم …



قرار نبوده کرِم ضد آفتاب بسازیم



تا بر علیه خورشید عالم تاب و گرما و محبتش، زره بگیریم و جنگ کنیم …



قرار نبوده چهل سال از زندگی رد کنیم



اما کف پایمان یک بار هم بی واسطه کفش لاستیکی یا چرمی



یک مسافت صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد



قرار نبوده من از اینجا و شما از آنجا،



صورتک زرد به نشانه سفت بغل کردن



و بوسیدن و دوست داشتن برای هم بفرستیم …



چیز زیادی از زندگی نمی دانم،



اما همین قدر می دانم که این همه قرار نبوده ای که برخلافشان اتفاق افتاده ،



همگی مان را آشفته و سردرگم کرده !



آنقدر که فقط می دانیم خوب نیستیم،



از هیچ چیز راضی نیستیم،



اما سر در نمی آوریم چرا …؟!







هرگز وجود حاضرِ غایب شنیده ای؟

من در میان جمع و دلم جای دیگرست...


+شاید بعدا  آهنگی هم ب پست اضافه بشه اما فعلا چیزی ب ذهنم نمیرسه...


N.K :)
۲۶بهمن


می‌دانی اولین بوسه‌ی جهان چه‌طور کشف شد؟



دست‌هایش تا آرنج گلی بود .......



گفت که در زمان‌های بسیار قدیم



زن و مردی پینه‌دوز یک روز به هنگام کار، بوسه را کشف کردند.



مرد دست‌هاش به کار بود، تکه نخی را به دندان کند،



به زنش گفت بیا این را از لب من بردار و بینداز.



زن هم دست‌هاش به سوزن و وصله بود،



آمد که نخ را از لب‌های مرد بردارد، دید دستش بند است، گفت چه کار کنم.



ناچار با لب برداشت، .......شیرین بود، ......ادامه دادند...




"عباس معروفی"










جان به لب آمد و بوسید لب جانان را
طلب بوسهٔ جانان به لب آرد جان را

N.K :)
۲۵بهمن


دهانت را می‌بویند



مبادا ک گفته باشی دوستت می‌دارم.



دلت را می‌بویند ک مبادا شعله ای در آن نهان باشد



روزگارِ غریبی‌ست، نازنین



و عشق را کنارِ تیرکِ راهبند تازیانه می‌زنند.



عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد 



در این بُن‌بستِ کج‌وپیچِ سرما آتش را



به سوخت‌بارِ سرود و شعر فروزان می‌دارند.



ب اندیشیدن خطر مکن.



روزگارِ غریبی‌ست، نازنین



آن ک بر در می‌کوبد شباهنگام



ب کُشتنِ چراغ آمده است.



نور را در پستوی خانه نهان باید کرد



آنک قصابانند بر گذرگاه‌ها مستقر



با کُنده و ساتوری خون‌آلود



روزگارِ غریبی‌ست، نازنین



و تبسم را بر لب‌ها جراحی می‌کنند



و ترانه را بر دهان.

 


شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد



کبابِ قناری بر آتشِ سوسن و یاس



روزگارِ غریبی‌ست، نازنین



ابلیسِ پیروزْمست



سورِ عزای ما را بر سفره نشسته است.



خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد...




"شاملوی کبیر"



N.K :)
۲۴بهمن

 

امروز صبح داشتم میرفتم باشگاه توی ماشین رادیو رو روشن کردم ی برنامه بود برای روانشناسی و مشاوره..

 

ی خانمی تماس گرفت و گفت:ک من فهمیدم پسرم وبلاگ داره ولی خودشو دختر معرفی کرده

 

پیاماشو دیدم بهش گفتم این چ کاریه میکنی خندیده گفته برای سرگرمی و دلیلی نداره بخواهیم حقیقتشو بگیم :|

 

ینی مخم سوت کشید از این حرف..

 

دنیای وب نویسی و کلا دنیای مجازی همه جور آدمی توش پیدا میشه با فرهنگ و دیدگاه های متفاوت...

 

حدود 5سالی هست ک توی دنیای مجازیم و همه تیپ آدمی هم دیدم..

 

از شمال و جنوب و شرق و غرب...

 

خیلی حس بدی پیدا کردم امروز از صحبتی ک این خانم درباره ی کار پسرشون گفتن

 

البته ی چند نمونه ای هم توی این مدت خودم متوجه شدم ک خانم بوده خودش و آقا معرفی کرده و یا بالعکس..

 

ولی کلا خیلی حس بدیه خیلی..


باید گفت دوستان خواهشا خودتون باشین اومدیم دور هم باشیم

 
باور کنید هیچ دلیلی برای این همه دروغگویی وجود ندارد...
 




 
 


 
N.K :)
۲۳بهمن

 

نمی توانستم مردی را ک در ابراز علاقه خست ب خرج می داد

 

 

و جلوی شور و هیجانش را می گرفت درک کنم.

 

 

یعنی نباید احوالات درونی مان را بروز دهیم

 

 

ک مبادا ضعیف ب نظر برسیم؟!

 

 

در خانه ی من بوسه و نوازش جزئی از زندگی بود...

 

 

 

"آنا گاوالدا"

 

 

 

 

 

 

N.K :)