1-هفت سالم بود.خونمون ی عصرونه بود اخر مهمونی با زینب نشسته بودیم...زینب توی ظاهر بامن خوب بود با هم دوست بودیم ولی خب من دقیقا همون بچه مردمی بودم ک پدر و مادرا سرکوفتشو ب ادم میزنن.توی ی مدرسه بودیم...منِ کلاس اولی انتظامات شده بودم..زینب همیشه ب من ی مدل بد نگاه میکرد...داشتیم باهم بازی میکردیم من بلند شدم رفتم ی کاری انجام بدم(خاطرم نیست چی بود)داشتم میرفتم دیدم زینب رفت ب سمت اتاقِ من، وقتی برگشتم پیشش سرشو برام تکون داد و گفت حالا میدونم باهات چکار کنم..من فقط 7سالم بود ی بچه ی 7ساله رو تهدید کردن حتی توسط ی بچه همسن هم قشنگ نیست...کیهان بچه های من تو دستش بود...رفت سمت پذیرایی گفت مامان همش بمن میگی ببین چقدر نازنین دختر خوبیه ازش یاد بگیر...نگا کن توی کتابش نوشته (زینب خر است) (عذر میخوام ک نوشتم) شما قیافه ی من و تصور کنین چه حالی شدم فقط گفتم ن...خانم بخدا الکی میگه این اصلا خط من نیست..متوجه شدین چی شد؟!تا من رفته بودم زینب بخاطر همون بچه مردمی ک گفتم رفته بود توی اتاق من روی یکی از صفحات کیهان بچه ها با خط خودش نوشته بود (زینب.....)اون روز زینب منو خیلی ناراحت کرد... توی تمام دوران ابتدایی ک توی ی مدرسه بودیم باهم صحبت میکردیم ولی رابطه معمولی...من دوستای خودمو داشتم اونم دوستای خودشو...من معدل 20مدرسه بودم و زینب درسش خیلی معمولی بود...بعدِ ابتدایی از از محل ما رفتن ولی خب ما باهم فامیل هستیم..از اونموقع ب بعد دیگه کم کم روابط صمیمانه ما شکل گرفت...شاید تمام حس بدی ک زینب ب من داشت بخاطر همون مدرسه ی مشترکمون بود...الان 21سال از اون زمان گذشته...زینب هفته قبل دوباره سر ی موضوعی منو ناراحت کرد(این ناراحتی کاملا متفاوته)..ناراحتی الان اونقدر شدید بود ک ده روزی میشد من حالم وحشتناک بد بود...امروز تمام ناراحتیم ب بهترین شکل ممکن تموم شد...خدا جونم مرسی ک حالِ دلِ منو عجیب خوب کردی..
2-یکی از اتفاقات قشنگ و بامزه این روزای من اینه ک ریحانه هرروز زنگ میزنه و میگه نازی این غذا رو چکار کنم...یا برو تلگرام برات عکس میفرستم ببین همه چیزش خوبه...امشب میگه برای 10تا پیراشکی چقدر فلفل دلمه ای خرد کنم :))
3-امسال تابستون نداشتم منظورم از تابستون اینکه ک بدونم مثلا 3-4روز فقط برای خودم هستم و هیچ دغدغه فکری ندارم..ولی خب امسال تابستونم در کل زیبا بود...فقط ی اتفاق تلخ توی مرداد برامون افتاد و اونم یک هفته بعد از عروسی ریحان ک شوهر خاله م فوت شد و خب خیلی سخت بود...
4-کریس جانِ رونالدو بازیکن سال اروپا شد و جی جی بوفون بهترین دروازه بان...خیلی چسبید :))
شعر را یک مصرع پیچیده زیبا می کند...