انسانم آرزوست

خبر داری ک شهری روی لبخندِ تو شاعر شد / چرا این گونه کافر گونه بی رحمانه می خندی؟

انسانم آرزوست

خبر داری ک شهری روی لبخندِ تو شاعر شد / چرا این گونه کافر گونه بی رحمانه می خندی؟

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «متن های زیبا» ثبت شده است

۱۴بهمن

اینکه تو نیایی یک سر داستان است

 

 

و اینکه من تا کی منتظرت خواهم ماند داستان دیگری

 

 

میدانی؟!

 

 

من همیشه سخت دل میکندم از هرچیزی

 

 

از شکلاتهایم،

 

 

از مامان وقتی مرا میگذاشت مدرسه،

 

 

از پارک وقتی موقع برگشتن میشد،

 

 

حتی از خانه

 

 

وقتی میرفتم مسافرت

 

 

اما اینبار من زیاد منتظر نخواهم ماند

 

 

مثلا آنقدر که دیگر هیچ وقت توی خیابانهایی که با تو خاطره دارم راه نروم

 

 

یا آن غذایی که تو دوست داشتی را نتوانم بخورم

 

 

یا بوی عطر ادمها توی خیابان هوایی ام کند

 

 

من درست به اندازه کافی منتظرت میمانم

 

 

آنقدر که مطمئن شوم ب

 

 

یشتر از آن فقط وقت تلف شده ی بین دو نیمه سرنوشتمان است...

 

 

و وقتی زمانش برسد تو را توی قلبم نگه میدارم

 

 

و قلبم را از سینه بیرون میکنم

 

 

و بعد از آن فقط با منطقم عاشق میشوم

 

 

همانطور که تو عاشق میشدی

 

 

و بعد هم اگر نشد

 

 

خیلی منطقی ولش میکنم

 

 

بگذار تمام مردم شهر یاد بگیرند کی و کجا

 

 

باید دست از انتظار بردارند

 

 

"دلارام_انگورانی"

 

 


 

 

 



 

 

N.K :)
۱۰بهمن

 

بعضی از حرف ها را...

 

 

قلب باید بگوید!

 

 

بعضی از حرف ها را

 

 

چشم

 

 

یا دست

 

 

یا لب!

 

 

" دوستت دارم " اما...

 

 

ادعای کمی نیست؛

 

 

برای گفتنش از تمام وجود خودت مایه بگذار!

 

 

 

"سید علی افضلی"

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جا برای من گنجشک زیاد است ولی

ب درختان خیابان تو عادت دارم...

 

عنوان پست:قیصر امین پور

N.K :)
۰۷بهمن


زندگیه دیگه..!

 

 

گاهی خسته ت میکنه.

 

 

خیلی هم خسته ت میکنه..!

 

 

اونقد که دوس داری خودکارتو بزاری لای صفحاتش...

 

 

یه مدت بری سراغ خودت.

 

 

 هیچی نکنی.

 

 

 حتی نفسم نکشی!

 

 

اما مشکل اینجاست بعد که برمیگردی میبینی

 

 

یه نفر خودکارو از لای کتابِ زندگیت بیرون کشیده

 

 

و تو هم یادت نمیاد

 

 

 کدوم صفحه بودی.

 

 

گم میشی ..

 

 

و هیچی توی دنیا بدتر از این نیست که ندونی کجای زندگیتی...!

 

 

"بابک زمانی"

 

 

 

 
 
عنوان پست:حمزه علیزاده

 

 

N.K :)
۰۵بهمن

 

ماجراهای احساسی

 

 

خطرناک تر از جنگ هستند...

 

 

در نبرد آدم یکبار بیشتر کشته نمی شود

 

 

ولی در عشق چندین بار...

 

 

"امانویل اشمیت"


 

 

 

 

 

 

ب سامانم نمی پرسی نمی دانم چ سر داری
 ب درمانم نمی کوشی نمی دانی مگر دردم؟

 

 

N.K :)
۲۶آذر


هر چقدر هم که بگوییم :

 

 

مردها فلان زن ها فلان یا تنهایی خوب است...

 

 

و دنیا زشت است!
 

 

آخرش روزی قلبت برای کسی تندتر می زند...

 

 

 

"چارلز بوکوفسکی"

 

 

 

 

 

 

بیچاره آهویی که صید پنجه ی شیریست

بیچاره تر شیری که صید چشم آهویی...

 

N.K :)
۱۰آذر


زن ها ب جنگ نمی روند



فقط موقع خداحافظی



با نگاه شان ب مردها می گویند:



زنده بمانید و برگردید



خانه ای برای آرام گرفتن



قلبی برای دوست داشتن



و امیدی برای بزرگ شدن



در انتظار شماست...



و همه ی مردها برای برگشتن ب خانه است



ک می جنگند..



حالا یا باخستگی هاشان



یا با دشمن...



"لطیف هملت"






ب این دو دیده زحسنت چ می توان دیدن؟


هزار چشم نداریم،صد هزار افسوس...

N.K :)
۲۳شهریور


لحظه هایی هستند که هستیم ....



چه تنها ، چه در جمع ....



اما با خودمان نیستیم ....



انگار روحمان می رود ، همان جا که می خواهد ....



بی صدا ، بی هیاهو



همان لحظه هایی که راننده آژانس می گوید : رسیدین ؟!



فروشنده می گوید : باقی پول را نمی خواهی ؟



راننده تاکسی می گوید : صدای بوق را نمی شنوی !!



و مادر صدا می کند : حواست کجاست ؟؟



ساعت هایی که ....


شنیدیم و نفهمیدیم ....


خواندیم و نفهمیدیم ....


دیدیم و نفهمیدیم ....



و تلویزیون تا صبح روشن ماند



آهنگ بارها تکرار شد



هوا روشن شد



تاریک شد



چای سرد شد



غذا یخ کرد



در یخچال باز ماند



و نفهمیدیم کی رسیدیم به خانه



و کی گریه هایمان بند آمد



و کی عوض شدیم



کی دیگر نترسیدیم



از ته دل نخندیدیم



و دل نبستیم ....



و چطور یکباره آنقدر بزرگ شدیم ....



و موهای سرمان سفید شدند ....



و از آرزوهایمان کی گذشتیم ؟!



"پابلو نرودا"




N.K :)
۱۸شهریور


عشق یعنی...



از من دورباشی



اما دکمه های پیراهنت را



باانگشت های من باز کنی...



از تو دور باشم



اما چایم را بالب های تو بنوشم...



عشق یعنی...



سرم را برگردانم



تو از فاصله ی هزار کیلومتری



برایم دست تکان بدهی...



من بی پروا



دستت را بگیرم...!






عنوان پست:افشین صالحی

N.K :)