انسانم آرزوست

خبر داری ک شهری روی لبخندِ تو شاعر شد / چرا این گونه کافر گونه بی رحمانه می خندی؟

انسانم آرزوست

خبر داری ک شهری روی لبخندِ تو شاعر شد / چرا این گونه کافر گونه بی رحمانه می خندی؟

۱۸شهریور


عشق یعنی...



از من دورباشی



اما دکمه های پیراهنت را



باانگشت های من باز کنی...



از تو دور باشم



اما چایم را بالب های تو بنوشم...



عشق یعنی...



سرم را برگردانم



تو از فاصله ی هزار کیلومتری



برایم دست تکان بدهی...



من بی پروا



دستت را بگیرم...!






عنوان پست:افشین صالحی

نظرات  (۵)

موفق باشید :)
پاسخ:
:)
شعر زیبایی بود...
پاسخ:
ممنون..
نگاهتون زیباست..
واقعن عشق یعنی چییییییییییییی؟ :(
سلام نازی
ببخش نگرانت کردم حال نداشتم عزیزم
خسته ام خسته :(
پاسخ:
سلام عزیزم..
مهناز اینطوری نگو :(
....

....
سلام
اخ نازی به معنای واقعی کم اوردم از این شرایط :(
گاهی وقتا فکر میکنم هر چقدر دستمو بلند تر میکنم بیشتر بی جواب میمونم :(
واقعن چرااااااااااااااا؟:(((
پاسخ:
سلام...

مهنازم امشب حالم خوب نیس معده م وحشتناک درد میکنه
فردا میام پیشت...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">