اینکه تو نیایی یک سر داستان است
و اینکه من تا کی منتظرت خواهم ماند داستان دیگری
میدانی؟!
من همیشه سخت دل میکندم از هرچیزی
از شکلاتهایم،
از مامان وقتی مرا میگذاشت مدرسه،
از پارک وقتی موقع برگشتن میشد،
حتی از خانه
وقتی میرفتم مسافرت
اما اینبار من زیاد منتظر نخواهم ماند
مثلا آنقدر که دیگر هیچ وقت توی خیابانهایی که با تو خاطره دارم راه نروم
یا آن غذایی که تو دوست داشتی را نتوانم بخورم
یا بوی عطر ادمها توی خیابان هوایی ام کند
من درست به اندازه کافی منتظرت میمانم
آنقدر که مطمئن شوم ب
یشتر از آن فقط وقت تلف شده ی بین دو نیمه سرنوشتمان است...
و وقتی زمانش برسد تو را توی قلبم نگه میدارم
و قلبم را از سینه بیرون میکنم
و بعد از آن فقط با منطقم عاشق میشوم
همانطور که تو عاشق میشدی
و بعد هم اگر نشد
خیلی منطقی ولش میکنم
بگذار تمام مردم شهر یاد بگیرند کی و کجا
باید دست از انتظار بردارند
"دلارام_انگورانی"
چقدر متن ب دلم نشست نازی
وای اهنگ محسن چاووشی ک برا شهرزاد خونده^_^
دلم برای فرهاد میسوزه از شهرزاد جدا شد اهنگ کجایی رفیقم براش خوندن....از اذر جدا شد این اهگ ک تو گذاشتی رو خوندن....همه ی عشقاش بی سرانجامه...
نکنه چون اسمش فرهاده اینجور میشه ^_^