دقایقی در زندگی هستند
ک دلت برای کسی آنقدر تنگ می شود
ک می خواهی او را از رویاهایت بیرون بکشی
و در دنیای واقعی بغلش کنی...
"گابریل گارسیا مارکز"

رازی نگفته در پس حرفی نهفته است
مگذار درددل کنم و دردسر شود...
عنوان پست:ایرج جنتی عطایی
دقایقی در زندگی هستند
ک دلت برای کسی آنقدر تنگ می شود
ک می خواهی او را از رویاهایت بیرون بکشی
و در دنیای واقعی بغلش کنی...
"گابریل گارسیا مارکز"

رازی نگفته در پس حرفی نهفته است
مگذار درددل کنم و دردسر شود...
عنوان پست:ایرج جنتی عطایی
آرزو کن که آن اتفاق قشنگ بیفتد
رویا ببارد
دختران برقصند
قند باشد
بوسه باشد
خدا بخندد به خاطر ما
ما که کارى نکرده ایم
"سید علی سید صالحی"

چنان مشتاقم ای دلبر ب دیدارت ک از دوری
برآید از دلم آهی بسوزد هفت دریا را...
عنوان پست:جبران خلیل جبران
عاقلانه کنار گذاشتمت...
اما هر بار ک مژه ای می افتد روی گونه ام
بی اختیار تو را آرزو می کنم...
مثل بعضی صبح ها ک یادم می رود نیستی
و بلند می گویم:صبح بخیر...
"مینا آقازاده"
عنوان پست:حامد عسگری
بد شده ایم !
از وقتی شروع کردیم ب قربانت بروم های تایپی
ب دوستت دارم های اس ام اسی
ب عاشقتم های فیس بوکی ،وایبری ،ویچتی ،لاینی و حالا تلگرامی...
بد شده ایم !
از وقتی هر کدام از کانتکت هایمان چیزی فرستاد
و ” قلب های سرخ ” را روانه ی تکست کردیم
و عشقم و عزیزم و گلم صدایش کردیم
فرقی هم نمیکرد ، ک باشد
دیگر کلمات دم دستی ترین ترفندمان شد
کلماتی ک مقدسند ، که معجزه میکنند ! افتادند زیر دست و پا
فرقی برایمان نکرد ک چ کسی باشد ، از چ جنسی باشد
فقط اینکه باشد و دمی بگذرد برایمان کفایت کرد
بد شده ایم !
از وقتی لبخند زدیم و بوسیدیم و نوازش کردیم
و آنسوی ماجرا پیچیدیم و پیچاندیم
و ب زرنگی خودمان آفرین گفتیم...
حال خیلی هامان خوب نیست
این روزها عادت کردیم مرگ خیلی چیزها را جشن بگیریم
دردناک است حال و روزمان...

آسِ در مشتِ مرا،لاشخوران قاپ زدند
کرکسان قاعده را از همه بهتر بلدند...
این شرط را از اول گذاشتیم
ک عشق ب درد قصه هــا می خورد
من و تو بزرگ شده ایم
بهانه نمی گیریم . . .عاشق نمی شویم
دل تنگ هم؟؟! اصلا. . .
فقط گاهی با هم قدم می زنیم
زیر باران در خنکای آخر اسفند
در حاشیه خیابان هایی ک ب هر دلیل ب هر سمت ادامه دارند
از هم سوال نمی کنیم
اصلا قلبمان را داخل کیفمان می گذاریم
تا درگیر ماجرا نشود
درگیر ماجرا نشدیم . . .
ما پابند قراری شدیم
ک نفسمان را ب شماره انداحته بود
با قلبی ک نمی دانم چرا از نفس نمی افتد
حالا تو هی ب سفر برو
من مدام می گویم مهم نیست
ولی هر دو بی آنکه ب زبان بیاوریم
قبول داریم . . .عشق ب شناسنامه نگاه نمی کند
باورت می شود
این دل دلِ بی دلیل
نامش عشق است ؟
تو هر چه دوست داری صدایش کن . . .
"نیلوفر لاری پور"

تا ب دیوار و درش تازه کنم عهدِ قدیم...
گاهی از کوچه ی معشوقه ی خود می گذرم..