انسانم آرزوست

خبر داری ک شهری روی لبخندِ تو شاعر شد / چرا این گونه کافر گونه بی رحمانه می خندی؟

انسانم آرزوست

خبر داری ک شهری روی لبخندِ تو شاعر شد / چرا این گونه کافر گونه بی رحمانه می خندی؟

۱۲۷ مطلب با موضوع «ـــــــ» ثبت شده است

۰۶اسفند

 

همیشه فکر می کردم

 

 

 آدم ها می توانند در خیال هم عاشق هم بشوند

 

 

بدون آن که حتی یک بار دست یکدیگر را لمس کنند ..

 

 

ولی بعد همه چیز ذره ذره عوض شد تازه فهمیدم که یک زنم ..

 

 

یواش یواش حواسم درگیر شد

 

 

 به دیدنش عادت کردم

 

 

 باید او را در کنارم حس می کردم صدایش را می شنیدم

 

 

 باید هر بار مطمئن می شدم

 

 

 که او هم به همین شدت مرا می بیند و احساسم می کند

 

 

حالا فکر می کنم دروغ است ..

 

 

نمی شود فقط توی ذهن عاشق یک نفر شد! اگر بشود خیالات است ..

 

 

 ای کاش می شد با خیال یک نفر زندگی کرد

 

 

ولی امکان ندارد فکر می کردم

 

 

 آدم ها همان طور که آمده اند می روند ..

 

 

نمی دانستم که نمی روند می مانند ردشان می ماند

 

 

 حتی اگر همه چیزشان را هم با خودشان بردارند و بروند ..!

 

 

"فریبا وفی-رویای تبت"

 

 

 

 

 

 

 


گاهی میان مردم،در ازدحام شهر

غیر از تو هر چ هست فراموش می کنم...

+پست از زبون زن هست و آهنگ از زبون مرد..هیچ دلیل خاصی هم نداره.. :)

 

N.K :)
۰۵اسفند







+کلیپ سوری لند هس برای برنامه ی استیج اگر ندیدین بامزه س ببینین..

+من 5شنبه ندیده بودم این دوشب دیدم چقدر بد بودن همشون این هفته :|


N.K :)
۲۹بهمن



هر چه فکر می کنم می بینم،



قرار نبوده ما این چنین با بغل دستی هایمان در



رقابت های تنگانگ باشیم تا اثبات کنیم



موجود بهتری هستیم...



این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست؟



قرار نبوده همه از دم درس خوانده بشویم،



از دم دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم



بعید می دانم راه تعالی بشری از دانشگاه ها و مدرک های ما رد بشود



باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند،



دراز بکشد،نی لبک بزند ،با سوز هم بزند …



قرار نبوده این همه در محاصره سیمان و آهن،



طبقه روی طبقه برویم بالا …



قرار نبوده این تعداد میز و صندلی کارمندی روی زمین وجود داشته باشد



بی شک این همه کامپیوتر و پشت های قوز کرده ی آدم های ماسیده،



در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بوده …



قرار نبوده خروس ها دیگر به هیچ کار نیایند



و ساعت های دیجیتال به جایشان صبح خوانی کنند



آواز جیرجیرک های شب نشین حکمتی داشته حتماً،



که شاید لالایی طبیعت باشد برای به خواب رفتن ما



تا قرص خواب لازم نشویم



و این طور شب تا صبح پرپر زدن، اپیدمی نشود...



من فکر می کنم قرار نبوده کار کردن، جز بر طرف کردن



 غم نان،بشود همه ی دار و ندار زندگی مان،



 همه ی دغدغه ی زنده بودنمان …



قرار نبوده کنار هم بودن و زاد و ولد کردن،



این همه قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر و



حضانت و نفقه و زندان و گرو کشی و ضعف اعصاب داشته باشد.



قرار نبوده این طور از آسمان دور باشیم



و سی سال بگذرد از عمرمان



و یک شب هم زیر طاق ستاره ها نخوابیده باشیم …



قرار نبوده کرِم ضد آفتاب بسازیم



تا بر علیه خورشید عالم تاب و گرما و محبتش، زره بگیریم و جنگ کنیم …



قرار نبوده چهل سال از زندگی رد کنیم



اما کف پایمان یک بار هم بی واسطه کفش لاستیکی یا چرمی



یک مسافت صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد



قرار نبوده من از اینجا و شما از آنجا،



صورتک زرد به نشانه سفت بغل کردن



و بوسیدن و دوست داشتن برای هم بفرستیم …



چیز زیادی از زندگی نمی دانم،



اما همین قدر می دانم که این همه قرار نبوده ای که برخلافشان اتفاق افتاده ،



همگی مان را آشفته و سردرگم کرده !



آنقدر که فقط می دانیم خوب نیستیم،



از هیچ چیز راضی نیستیم،



اما سر در نمی آوریم چرا …؟!







هرگز وجود حاضرِ غایب شنیده ای؟

من در میان جمع و دلم جای دیگرست...


+شاید بعدا  آهنگی هم ب پست اضافه بشه اما فعلا چیزی ب ذهنم نمیرسه...


N.K :)
۲۴بهمن

 

امروز صبح داشتم میرفتم باشگاه توی ماشین رادیو رو روشن کردم ی برنامه بود برای روانشناسی و مشاوره..

 

ی خانمی تماس گرفت و گفت:ک من فهمیدم پسرم وبلاگ داره ولی خودشو دختر معرفی کرده

 

پیاماشو دیدم بهش گفتم این چ کاریه میکنی خندیده گفته برای سرگرمی و دلیلی نداره بخواهیم حقیقتشو بگیم :|

 

ینی مخم سوت کشید از این حرف..

 

دنیای وب نویسی و کلا دنیای مجازی همه جور آدمی توش پیدا میشه با فرهنگ و دیدگاه های متفاوت...

 

حدود 5سالی هست ک توی دنیای مجازیم و همه تیپ آدمی هم دیدم..

 

از شمال و جنوب و شرق و غرب...

 

خیلی حس بدی پیدا کردم امروز از صحبتی ک این خانم درباره ی کار پسرشون گفتن

 

البته ی چند نمونه ای هم توی این مدت خودم متوجه شدم ک خانم بوده خودش و آقا معرفی کرده و یا بالعکس..

 

ولی کلا خیلی حس بدیه خیلی..


باید گفت دوستان خواهشا خودتون باشین اومدیم دور هم باشیم

 
باور کنید هیچ دلیلی برای این همه دروغگویی وجود ندارد...
 




 
 


 
N.K :)
۲۰بهمن

 

من حسودم…

 

 

مادخترها…همه حســـودیم!!

 

 

اما…حسادت انواع دارد..

 

 

ازحسادتِ سایز دور کمر تا حسادت ب اندازه ی پشت پلکها

 

 

اما عمیـــق ترین …بُرنـــده ترین و عــذاب آور ترین حسادتمان…

 

 

وقتی است ک دل مــی بنــدیم …

 

 

دل ب یک مـــرد …

 

 

دیگر تـــاب نداریم صدایی جـــز ما … نگاهی جــز ما …دستانی جـــز ما …

 

 

اصلاً هر چیزی جــز ما.. از هـــزار فرســَــخــیــَـش رد شـود….

 

 

و حتی یـــــــک لحظه از او خوشــَــش بیــــایـــد!!!

 

 

ک ای کـاش کــــور شود… کَـــــر شود… بشکند و یا اصلا بمیــــــرد…

 

 

رقیـــبــی ک “شـــایـــد” در آینده بوجود بیـــایـــد

 

 


 

 

 

 

 

 

عاشق کشی،دیوانه کردن،مردم آزاری

یک جفت چشم مشکی و اینقدر کارایی؟!

 

 

N.K :)
۱۸بهمن
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
N.K :)
۱۴بهمن


یکی از اهداف دور همی‌ها و گفتگوهای دو نفر به بالایی که ما در کشور عزیزمون برگزار می‌کنیم


و انجام می‌دیم به اثبات رسوندن این گزاره است که «فقط ما خوبیم».


شما تصور کن تو تاکسی آخر هر بحثی می‌شه جمع‌بندی کرد که فقط افراد حاضر تو اون تاکسی خوبن


و بقیه حیواناتی هستن که معلوم نیست کی بهشون گواهینامه داده.


دور همی‌هامون هم جالبه. با دایی اینا می‌شینیم به این نتیجه می‌رسیم


عمواینا و خاله اینا و عمه اینا داغونن و خاک بر سرشون.


با خاله اینا جمع می‌شیم پنبه دایی اینا و عمو اینا و عمه اینا رو می‌زنیم و این فرمول همینطور ادامه پیدا می‌کنه


تا اینکه به جایی می‌رسیم که هیچکی چشم دیدن اون یکی رو نداره ولی با این حال عمرا اگه بذاریم شام برن!


بطور کلی توی دورهمی‌ها جمعیت کل زمین رو منهای تعداد افراد حاضر تو اون جمع می‌کنیم


هر چی باقی موند می‌شه جمعیت درب و داغون‌ها.


یه بار تو یه جمع پنج نفره بحث این شد که کیا مشکل اخلاقی دارن.


ماحصل گفتگو‌ها این بود که همه مشکل اخلاقی دارن غیر از پنج نفر حاضر در بحث.


بعد یکی از حاضرین به اسم آرش بلند شد و از جمع خداحافظی کرد و رفت، به این نتیجه رسیدن که آرش هم مورد اخلاقی داره.


بعد از اثبات بیخود بودن آرش از نظر شخصیتی جو سنگینی حاکم شد.


یکی از حضار به اسم نوید نیاز به اجابت مزاج پیدا کرد ولی می‌دونست اگه به شعاع سه متر از جمع فاصله بگیره


وارد لیست مشکل‌دار‌ها می‌شه. برای همین خودش رو نگه داشت و بعد از چند ساعت ترکید و از روی در و دیوار جمعش کردن.


حاضرین باقی مونده به این نتیجه رسیدن که ترکیدن نوید به دلیل مشکل اخلاقی بوده.


الحق این سه نفر کار سختی پیش رو داشتن. لامصب از پلک‌بازی هم سخت‌تر بود.


کسی نمی‌تونست جایی بره. چند سال گذشت و هیچکس از اون جا تکون نخورد تا اینکه نفر سوم از گرسنگی مرد


و دو نفری که مونده بودن در حالی که رنگ به رخسار نداشتن و آب بدنشون تموم شده بود


به سختی با هم بحث کردن و به این نتیجه رسیدن که نفر سوم از مشکل اخلاقی مرد و فقط اونا هستن که خوبن.


چند روز بعد یکی‌شون (قاسم) یه لیوان که حاوی مایع زردی بود و یه گوشه افتاده بود


به اون یکی (فرید) نشون داد و گفت: این دلستره؟ فرید گفت: آره بخور. قاسم لیوان رو سر کشید و بعد از مدتی مرد.


فرید که می‌دید کسی نیست که باهاش حرف بزنه پیش خودش گفت: اگه مشکل اخلاقی نداشت لیوان ادرار رو سر نمی‌کشید.


بعد روی زانو‌هایش افتاد و دستاشو رو به آسمون گرفت


و در حالی که اشک توی چشماش حلقه زده بود گفت: خدایا شکرت! بالاخره موفق شدم. فقط من خوبم. فقط من خوووووبم!



آیدین سیار سریع

N.K :)
۱۴بهمن

اینکه تو نیایی یک سر داستان است

 

 

و اینکه من تا کی منتظرت خواهم ماند داستان دیگری

 

 

میدانی؟!

 

 

من همیشه سخت دل میکندم از هرچیزی

 

 

از شکلاتهایم،

 

 

از مامان وقتی مرا میگذاشت مدرسه،

 

 

از پارک وقتی موقع برگشتن میشد،

 

 

حتی از خانه

 

 

وقتی میرفتم مسافرت

 

 

اما اینبار من زیاد منتظر نخواهم ماند

 

 

مثلا آنقدر که دیگر هیچ وقت توی خیابانهایی که با تو خاطره دارم راه نروم

 

 

یا آن غذایی که تو دوست داشتی را نتوانم بخورم

 

 

یا بوی عطر ادمها توی خیابان هوایی ام کند

 

 

من درست به اندازه کافی منتظرت میمانم

 

 

آنقدر که مطمئن شوم ب

 

 

یشتر از آن فقط وقت تلف شده ی بین دو نیمه سرنوشتمان است...

 

 

و وقتی زمانش برسد تو را توی قلبم نگه میدارم

 

 

و قلبم را از سینه بیرون میکنم

 

 

و بعد از آن فقط با منطقم عاشق میشوم

 

 

همانطور که تو عاشق میشدی

 

 

و بعد هم اگر نشد

 

 

خیلی منطقی ولش میکنم

 

 

بگذار تمام مردم شهر یاد بگیرند کی و کجا

 

 

باید دست از انتظار بردارند

 

 

"دلارام_انگورانی"

 

 


 

 

 



 

 

N.K :)