یا بفرما ب سرایم،یا بفرما ب سر-آیم
غرضم وصل تو باشد چ تو آیی چ من آیم
امید وصال توست جان را، ورنه
از تن به هزار حیله بیرون کنمش...
همیشه فکر می کردم
آدم ها می توانند در خیال هم عاشق هم بشوند
بدون آن که حتی یک بار دست یکدیگر را لمس کنند ..
ولی بعد همه چیز ذره ذره عوض شد تازه فهمیدم که یک زنم ..
یواش یواش حواسم درگیر شد
به دیدنش عادت کردم
باید او را در کنارم حس می کردم صدایش را می شنیدم
باید هر بار مطمئن می شدم
که او هم به همین شدت مرا می بیند و احساسم می کند
حالا فکر می کنم دروغ است ..
نمی شود فقط توی ذهن عاشق یک نفر شد! اگر بشود خیالات است ..
ای کاش می شد با خیال یک نفر زندگی کرد
ولی امکان ندارد فکر می کردم
آدم ها همان طور که آمده اند می روند ..
نمی دانستم که نمی روند می مانند ردشان می ماند
حتی اگر همه چیزشان را هم با خودشان بردارند و بروند ..!
"فریبا وفی-رویای تبت"
گاهی میان مردم،در ازدحام شهر
غیر از تو هر چ هست فراموش می کنم...
+پست از زبون زن هست و آهنگ از زبون مرد..هیچ دلیل خاصی هم نداره.. :)
همیشه گفتن مهمترین حرفها سخت ترین کار دنیاست
کلمات، کوچکتر از آن هستند که بتواند مهمترین حرفها را بیان کنند
مهمترین حرفها وقتی در فکر تو هستند،نامحدودند
اماوقتی به زبان می آیند
درست مانند تمام چیزهای معمولی دیگر به نظر می رسند
این البته تمام مشکل نیست!
مهمترین حرفها درست کنار قلبت دفن شده اند
برای همین به زبان آوردن این حرفهای مهم سخت و دردناک است
و آنوقت آدمها به شکل عجیبی به تو نگاه می کنند
و نمی فهمند که تو چه می گویی
یا نمی فهمند که چرا وقتی حرف می زنی بی اختیار اشک می ریزی...
"استفان کینگ"
سرایی را که صاحب نیست، ویرانی ست معمارش
دل بیعشق، میگردد خراب آهسته آهسته
هر چه فکر می کنم می بینم،
قرار نبوده ما این چنین با بغل دستی هایمان در
رقابت های تنگانگ باشیم تا اثبات کنیم
موجود بهتری هستیم...
این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست؟
قرار نبوده همه از دم درس خوانده بشویم،
از دم دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم
بعید می دانم راه تعالی بشری از دانشگاه ها و مدرک های ما رد بشود
باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند،
دراز بکشد،نی لبک بزند ،با سوز هم بزند …
قرار نبوده این همه در محاصره سیمان و آهن،
طبقه روی طبقه برویم بالا …
قرار نبوده این تعداد میز و صندلی کارمندی روی زمین وجود داشته باشد
بی شک این همه کامپیوتر و پشت های قوز کرده ی آدم های ماسیده،
در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بوده …
قرار نبوده خروس ها دیگر به هیچ کار نیایند
و ساعت های دیجیتال به جایشان صبح خوانی کنند
آواز جیرجیرک های شب نشین حکمتی داشته حتماً،
که شاید لالایی طبیعت باشد برای به خواب رفتن ما
تا قرص خواب لازم نشویم
و این طور شب تا صبح پرپر زدن، اپیدمی نشود...
من فکر می کنم قرار نبوده کار کردن، جز بر طرف کردن
غم نان،بشود همه ی دار و ندار زندگی مان،
همه ی دغدغه ی زنده بودنمان …
قرار نبوده کنار هم بودن و زاد و ولد کردن،
این همه قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر و
حضانت و نفقه و زندان و گرو کشی و ضعف اعصاب داشته باشد.
قرار نبوده این طور از آسمان دور باشیم
و سی سال بگذرد از عمرمان
و یک شب هم زیر طاق ستاره ها نخوابیده باشیم …
قرار نبوده کرِم ضد آفتاب بسازیم
تا بر علیه خورشید عالم تاب و گرما و محبتش، زره بگیریم و جنگ کنیم …
قرار نبوده چهل سال از زندگی رد کنیم
اما کف پایمان یک بار هم بی واسطه کفش لاستیکی یا چرمی
یک مسافت صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد
قرار نبوده من از اینجا و شما از آنجا،
صورتک زرد به نشانه سفت بغل کردن
و بوسیدن و دوست داشتن برای هم بفرستیم …
چیز زیادی از زندگی نمی دانم،
اما همین قدر می دانم که این همه قرار نبوده ای که برخلافشان اتفاق افتاده ،
همگی مان را آشفته و سردرگم کرده !
آنقدر که فقط می دانیم خوب نیستیم،
از هیچ چیز راضی نیستیم،
اما سر در نمی آوریم چرا …؟!
هرگز وجود حاضرِ غایب شنیده ای؟
من در میان جمع و دلم جای دیگرست...
+شاید بعدا آهنگی هم ب پست اضافه بشه اما فعلا چیزی ب ذهنم نمیرسه...
میدانی اولین بوسهی جهان چهطور کشف شد؟
دستهایش تا آرنج گلی بود .......
گفت که در زمانهای بسیار قدیم
زن و مردی پینهدوز یک روز به هنگام کار، بوسه را کشف کردند.
مرد دستهاش به کار بود، تکه نخی را به دندان کند،
به زنش گفت بیا این را از لب من بردار و بینداز.
زن هم دستهاش به سوزن و وصله بود،
آمد که نخ را از لبهای مرد بردارد، دید دستش بند است، گفت چه کار کنم.
ناچار با لب برداشت، .......شیرین بود، ......ادامه دادند...
"عباس معروفی"
من حسودم…
مادخترها…همه حســـودیم!!
اما…حسادت انواع دارد..
ازحسادتِ سایز دور کمر تا حسادت ب اندازه ی پشت پلکها
اما عمیـــق ترین …بُرنـــده ترین و عــذاب آور ترین حسادتمان…
وقتی است ک دل مــی بنــدیم …
دل ب یک مـــرد …
دیگر تـــاب نداریم صدایی جـــز ما … نگاهی جــز ما …دستانی جـــز ما …
اصلاً هر چیزی جــز ما.. از هـــزار فرســَــخــیــَـش رد شـود….
و حتی یـــــــک لحظه از او خوشــَــش بیــــایـــد!!!
ک ای کـاش کــــور شود… کَـــــر شود… بشکند و یا اصلا بمیــــــرد…
رقیـــبــی ک “شـــایـــد” در آینده بوجود بیـــایـــد
عاشق کشی،دیوانه کردن،مردم آزاری
یک جفت چشم مشکی و اینقدر کارایی؟!
هر سربازی در جیب هایش
در موهایش
و لای دکمه های یونیفورمش
زنی را ب میدان جنگ می برد
آمار کشته های جنگ همیشه غلط بوده است...
هر گلوله دونفر را از پا در می آورد
سرباز و دختری ک در سینه اش می تپد...
"مریم نظریان"
عنوان پست:آلفونس دولامارتین