انسانم آرزوست

خبر داری ک شهری روی لبخندِ تو شاعر شد / چرا این گونه کافر گونه بی رحمانه می خندی؟

انسانم آرزوست

خبر داری ک شهری روی لبخندِ تو شاعر شد / چرا این گونه کافر گونه بی رحمانه می خندی؟

۱۵ارديبهشت

فردا قراره برم نمایشگاه و بطرز وحشتناکی سینه م درد میکنه و سرفه های شدید



هیچ جوره هم دیگه الان نمیشه کنسلش کنم مگر اینکه خودم نرم :|



بهرحال فردا اگر رفتین نمایشگاه دیدین ی نفر هس هر دوسه مین یبار ب مرز خفگی داره سرفه میکنه بدونین اون منم :دی

N.K :)
۱۱ارديبهشت


مکالمه های کوتاه


کفاف گلایه های بلند مرا نخواهد داد


تا کی سلام کنیم


حال هم را بپرسیم


و ب هم دروغ بگوییم ک خوبیم


دروغ هایمان از سیم های تلگراف و کوهها و دشت ها عبور کنند


و صادقانه ب هم برسند


ما فقط دروغهایمان ب هم می رسد


من خوب نیستم


اصلا ...



"رویا شاه حسین زاده"










+یکی دوتا تک بیت زیبا و خاص میخوام اگر چیزی بنظرتون اومد ممنون میشم برام بنویسین...


++میشه برام دعا کنین..


N.K :)
۳۰فروردين

امشب تقریبا یکساعت قبل حرم.. :)








پ ن: تبریک صمیمانه ب تمام برندگان عزیز مسابقه ک دوستانم هستن و همیشه می خونمشون

امیدوارم توی تمام مراحل زندگیتون موفق و خوشبخت باشین :)

حس خوبی داشت برام ب 3 نفری ک رای دادم هر سه اول شدن :دی



من این حروف نوشتم چنان ک غیر ندانست

تو هم ز روی کرامت چنان بخوان ک تو دانی..

N.K :)
۲۳فروردين

هفته ی قبل یکی از آشنایان با من تماس گرفت و گفت امسال مراسم اعتکاف ثبت نامش اینترنتیه


اگر میشه ب نام خودم و دخترم و اگر اشکالی نداره یکی هم ب اسم خودت ثبت نام کن


ک حداقل ی اسم دربیاد ک میخوام حتما برم..


پنج شنبه ثبت نام کردم دیروز هم پیامش اومد و فقط اسم (کد رهگیری) من بود..


امیدوارم حداقل ی ثوابی از اعتکاف امسال ب من برسه..





N.K :)
۱۹فروردين

کتابفروشی را می بندند، ب جرم فروش کتابی ک روی آن تصویر قلب بوده است..


شیرینی فروشی را پلمپ می کنند، ب جرم فروش شکلات قلب..


رستوران و کافی شاپ را نمی توان نزدیک مدرسه یا آرایشگاه زنانه تاسیس کرد...


و آن دیگری فرمان ب خرید اسب برای ظهور امام زمان می دهد...


اینجا ایران است..قرن بیست و یک




 

 

عقل درس حذر از عشق ب دل ها می داد

زیر لب گفت دلم خسته نباشی استاد..

 
N.K :)
۱۷فروردين


وقتی تلاش میکنی برایِ حالِ خوبِ کسی



و نمیبیند...



خستگیش ب تنت می ماند...



"چیستا یثربی"








آن سفر کرده ک صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا ب سلامت دارش...

N.K :)
۰۸فروردين


این پست گفتم ی خاطره تعریف کنم

واقعا خودم در تعجبم از این رفتاری ک در سن 15سالگی از خودم نشون دادم :|

خب اول ی مقدمه بگم ما 5تا خواهر و برادریم و من بچه چهارم و دختر دوم ینی اول خواهرم بعد دوتا برادرا بعد من بعد هم ریحان

سال 83خواهرم و برادر بزرگم ازدواج کرده بودن

و برادر دومی و من و خواهرکوچیکه بودیم برادرجان حدود 4سال و نیم از من بزرگتره

و من کلا توی اون سن فک میکردم بچه ها بترتیب ازدواج میکنن و چون  اول خواهرم بعد برادرم ازدواج کرد

فک میکردم ترتیب همینه دیگه یکی هم اینکه فکرم این بود خواستگار ک زنگ میزنه برای هر کسی ک توی خونه بزرگتر باشه برای اونه :|

خب همه اینا رو گفتم تا تعریف کنم اصلشو :دی

ی روز ظهر توی سال 83حدودای ساعت 12بود ک تلفن زنگ خورد من توی سالن بودم گوشی و جواب دادم

بله

+سلام

سلام بفرمایین

+ببخشین منزل آقای...؟

بله

+دخترم برای امر خیر تماس گرفتم مادرتون هستن؟

من با لبخند بله هستن گوشی...

(من در حال خنده و دویدن ب سمت آشپزخونه:ماااااااماااان مااااااااااااماااان بدو خواستگار برای علی زنگ زده :)))))))


مامانم
برادرمfacepalm smiley
من
دوباره مامانم
همچنان مامانم
N.K :)
۰۲فروردين





تنت ب ناز طبیبان نیازمند مباد / وجود نازکت آزرده ی گزند مباد...


+پ نوشت:سال نو رو ب تمام دوستان عزیز تبریک میگم


و امیدوارم 95 براتون پر از حس و حال و خاطره های خوب و همراه با سلامتی خوشبختی و خیر و برکت باشه...

N.K :)