انسانم آرزوست

خبر داری ک شهری روی لبخندِ تو شاعر شد / چرا این گونه کافر گونه بی رحمانه می خندی؟

انسانم آرزوست

خبر داری ک شهری روی لبخندِ تو شاعر شد / چرا این گونه کافر گونه بی رحمانه می خندی؟

۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «متن زیبا» ثبت شده است

۲۰شهریور


ﻭﻗﺘﯽ ﺑﯿﻦ ﺩﻭﺗﺎ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﺮﺩﺩ ﺑﻮﺩﯼ ،



ﺷﯿﺮ ﯾﺎ ﺧﻂ ﺑﻨﺪﺍﺯ



ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺷﯿﺮ ﺑﯿﻔﺘﻪ ﯾﺎ ﺧﻂ …



ﻣﻬﻢ ﺍﯾﻨﻪ ﺍﻭﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺳﮑﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺭﻭ ﻫﻮﺍ ﻣﯽﭼﺮﺧﻪ ،



ﯾﻪ ﺩﻓﻌﻪ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﺩﻟﺖ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺷﯿﺮ ﺑﯿﻔﺘﻪ ﯾﺎﺧﻂ .…



ﻭﺍﻭﻥ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﻪ




N.K :)
۱۳شهریور


دوستی با بعضی آدم ها مثل نوشیدن چای کیسه‌ ایست.



هول هولکی و دم دستی.



برای رفع تکلیف .



اما خستگی‌ات را رفع نمی‌کنند.



دل آدم را باز نمی‌کند. خاطره نمی‌شود.



دوستی با بعضی آدمها مثل خوردن چای خارجی ست.



پر از رنگ و بو.



این دوستی‌ها جان می دهند برای خاطره‌های دمِ دستی..



این چای خارجی را می‌ریزی در فنجان،



می‌نشینی با شکلات فندقی می‌خوری



و فکر می‌کنی خوشحال‌ترین آدم روی زمینی.



فقط نمی‌دانی چرا باقی چای که مانده در فنجان



بعد از یکی دو ساعت می‌شود رنگ قیر... سیاه ...



دوستی با بعضی آدم‌ها مثل نوشیدن چای سرگل لاهیجان است.



باید نرم دم بکشد.



باید انتظارش را بکشی.



باید برای عطر و رنگش منتظر بمانی.



باید صبر کنی.



آرام باشی و مقدماتش را فراهم کنی.



باید آن را بریزی در یک استکان کوچک کمر باریک.



خوب نگاهش کنی.



عطر ملایمش را احساس کنی



و آهسته، جرعه جرعه بنوشی‌اش و زندگی کنی...



"زندگی تان پر از دوستان ناب... "




N.K :)
۰۵شهریور


یک شلوار سفید دوست داشتنی داشتم



ک یک روز ابری پوشیدمش و موقع بازگشت ب خانه باران گرفت



گلی شد. و من بی خیال پی اش را نگرفتم



به هوای اینکه هر وقت بشویم پاک می شود، ولی نشد...



بعدها هر چه شستمش پاک نشد؛



حتی یکبار به خشکشویی دادم که بشویند ولی فایده نداشت!



آقایی که توی خشکشویی کار میکرد گفت:



"این لباس چِرک مرده شده!"



گفت: "بعضی لکه ها دیر که شود، می میرند؛



باید تا زنده اند پاک شوند!"



چرک مُرده شد... و حسرت دوباره پوشیدنش را به دلم گذاشت!



بعید نیست اگر بگویم دل آدم هم کم ندارد از لباس سفید!



حواست که نباشد لکه می شود؛ لکه اش می کنند!



وقتی لکه شد اگر پی اش را نگیری، می شود چرک...



به قول صاحب خشکشویی:



"لکه را تا تازه است، تا زنده است، باید شست و پاک کرد...!



داستان کوتاه: شلوار سفید



احمد شاملو





N.K :)
۲۶مرداد

هیچ زنی را در هیچ کجای دنیا نمی توانی پیدا کنی



ک ب یکباره عاشق مردی شود...



ﺯﻥ ﻫﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻧﻪ ﻣﯿﺰﻧﻨﺪ



ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ک ﺯﻧﯽ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﺮﺩﺵ ﺭﯾﺸﻪ ﺑﺪﻭﺍﻧﺪ



ﻫﯿﭻ ﺗﺒﺮﯼ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻋﺸﻘﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ



حتی تبر مرگ . . .



ﺍﻣﺎ چرا . . .



ﯾﮏ ﺍﺳﺘﺜﻨﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ همیشه



ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺯ ﺭﯾﺸﻪ ﺧﺸﮑﺎﻧﺪﻥ ﯾﮏ ﺯﻥ



" ﺧﯿﺎﻧﺖ " ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﻭ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ




"علی اسفندیاری"


N.K :)
۱۴مرداد

نادر ابراهیمی در کتاب "یک عاشقانه آرام" میگوید:



"قلب"مهمانخانه نیست که آدمها بیایند،



دو سه ساعت یا دو سه روز در آن بماند و بعد بروند،



"قلب" لانه گنجشک نیست ک در بهار ساخته شود



و در پاییز باد آن را با خودش ببرد،



"قلب" راستش نمیدانم چیست اما این را میدانم که




قلب فقط جای آدمهای خیلی خوب است،



"قلب"چاه دلخوری نیست



که به وقت بدخلقی،سنگریزه ای بیندازی تا صدای افتادنش را بشنوی!



"قلب"قاصدکی ست که اگر پرهایش را بچینی،دیگه به آسمان اوج نمیگیرد،



"قلب"برکه ای ست که آرامشش به یک نگاه بهم میخورد،



"قلب"اگر بتواند کسی را دوست بدارد،



خوبی ها و حتی زخم زبانهایش را نقش دیوارش میکند،



حال،اینکه قلب چیست بماند!


من فقط این را میدانم:



"قلب"وسعتی دارد به اندازه حضور خدا...



من حرمی مقدس تر از قلب سراغ ندارم..


N.K :)
۱۱مرداد

ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻫﺎﯼ ﭘﺮ ﺩﻟﯿﻞ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ!



ﻣﺜﻼ ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ:



ﻋﺎﺷﻖ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺷﺪﻡ



ﯾﺎ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ:



ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﯾﺶ



ﯾﺎ ﭼﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﻫﺮﭼﻪ!



ﺍﺻﻼ ﻣﻌﻨﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ!



ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﻣﯿﭙﺮﺳﺪ ﭼﺮﺍ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ؟



ﺑﺎﯾﺪ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﮐﻨﯽ



ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﯽ ﻭ ﺑﮕﻮﯾﯽ:



ﭼﻮﻥ ♥ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩ. ﺍ .ﺭ .ﻡ♥




N.K :)
۰۹مرداد

بعضی ها را بدرقه کنید ، حتی اگر لایق بدرقه نباشند




بدون کنار زدن پنجره ، بدون سر برگرداندن به عقب ...




بعضی ها را بدرقه کنید و بگذارید به قلب هایی بروند در اندازه خودشان




حتی اگر مطمئن باشید




روزی با چشمانی وحشت زده و بی پناه بر خواهند گشت




زخم های خاطراتشان را ببندید ، بودن های ناروایشان را بشویید




غرور و دروغ و قضاوتشان را در چمدانشان بگذارید




و بگذارید به هر کجا که باید بروند ، بروند ...




بگذارید در گذشته به جایی که به آن تعلق دارند آرام بگیرند




برایشان گریه کنید ، سوگواری کنید و بدانید




این از دست دادن ضروری ست برای به دست آوردنی گران بها




بعضی ها را تمام کنید و در گوشه بودنشان روبان بچسبانید




بعضی چیزها ، بت ها ، باورها ، عادت ها ، آدم ها را




برای همیشه بدرقه کنید ...




دست تکان دهید ، لبخند بزنید ، قلبتان را به بوسه های باد بسپارید




و به زمان ، اجازه گذشتنی سلانه تر را بدهید




حالا بلند شوید شهامتتان را تحسین کنید و خودتان را در آغوش بگیرید ...


N.K :)
۰۵مرداد

یک نفر باید باشد ک



بدون ترسِ ِ هیچگونه قضاوتی برایش همه چیز را تعریف کنی



تمام حرف هایی ک دارد آرام آرام درونت می گندد را ب زبان بیاوری



از آن حرف هایی ک شب ها موقع خواب



ب بی رحمانه ترین شکل ممکن ب سرت هجوم می آورند



و رسالتشان این است ک خواب را از تو بگیرند



حرف هایی ک وسط قهقهه هم اگر یادشان بیوفتی لال می شوی!




یک نفر ک وقتی تو دهن باز کردی نگوید آره می دانم،



اصلا یک نفر باشد ک هیچ چیز نداند



یک نفر باشد در این دنیا ک نصیحت را بلد نباشد...



یک نفر ک وقتی برایش تعریف میکنی ک کارم دارد به جاهای باریک می کشد،



پوزخند نزند، به شوخی نگیرد



جدی بگیرد، خیلی هم جدی بگیرد،



آنقدر ک یک سیلی جانانه مهمانت کند و با تمام قدرت اش بزند زیر گوشت



یک نفر ک تجربه ی هیچ چیز را نداشته باشد،



مثل همه ی آنهایی ک خود را علامه دهر می دانند نباشد!



وقتی ک برایش تعریف میکنی دستپاچه شود، گوش بدهد،



برایت فتوای ابوموسی اشعری صادر نکند،



راه کار ندهد، فقط گوش کند ..



یک نفر ک بداند این چیزهایی ک تو تعریف میکنی جواب منطقی ندارد،



اصلا منطق در مقابل این حرف ها بیچاره است




خیلی از آدم ها میخواهند حرف بزنند صرفا برای اینکه دردشان آرام بگیرد



بعضی آدم ها درونشان روی کمربند زلزله است،



گاهی حرف می زنند تا ویرانی زلزله درونشان را ب تعویق بیاندازند



حرف زدن گاهی مُسکن است،



آدم ها گاهی حرف می زنند نه برای اینکه چیزی بشنوند،



نه اینکه کمک بخواهند



حرف می زنند ک ویران نشوند



حرف می زنند ک آرام بگیرند



مانند کسی ک خود می داند چه روزی قرار است بمیرد، آرام می گیرند.




ب قول آن رفیقمان ک می گفت :



حرف هایی در دلم هست



ک حاضرم فقط به کسی بگویمشان ک قرار است فردا بمیرد ...



همین...





پ ن:"این پست کامل کننده کامنتی هس ک مریم برا تو گذاشتم"

 


N.K :)