من کلا با حیوانات رابطه ی خوبی ندارم و از همشون میترسم ولی خب بیشترین ترسم نسبت ب گربه س...
من ب طرز وحشتناکی از گربه میترسم در حدی ک اگر شب ساعت 2هم چند متریم رد شه جیغ میزنم
و اینو دیگه تمام اطرافیانم میدونن و حواسشون هست ک جایی گربه نباشه...
حتی بارها خواب گربه دیدم ک اخریش دوماه قبل بود و با جیغ از خواب پریدم..
همه اینارو گفتم تا ی مقدمه ای باشه برای خاطره ای ک میخوام اینجا بنویسم
(عذرخواهی میکنم ازتون بابت طولانی بودنش)
فردا قراره برم نمایشگاه و بطرز وحشتناکی سینه م درد میکنه و سرفه های شدید
هیچ جوره هم دیگه الان نمیشه کنسلش کنم مگر اینکه خودم نرم :|
بهرحال فردا اگر رفتین نمایشگاه دیدین ی نفر هس هر دوسه مین یبار ب مرز خفگی داره سرفه میکنه بدونین اون منم :دی
مکالمه های کوتاه
کفاف گلایه های بلند مرا نخواهد داد
تا کی سلام کنیم
حال هم را بپرسیم
و ب هم دروغ بگوییم ک خوبیم
دروغ هایمان از سیم های تلگراف و کوهها و دشت ها عبور کنند
و صادقانه ب هم برسند
ما فقط دروغهایمان ب هم می رسد
من خوب نیستم
اصلا ...
"رویا شاه حسین زاده"
+یکی دوتا تک بیت زیبا و خاص میخوام اگر چیزی بنظرتون اومد ممنون میشم برام بنویسین...
++میشه برام دعا کنین..