انسانم آرزوست

خبر داری ک شهری روی لبخندِ تو شاعر شد / چرا این گونه کافر گونه بی رحمانه می خندی؟

انسانم آرزوست

خبر داری ک شهری روی لبخندِ تو شاعر شد / چرا این گونه کافر گونه بی رحمانه می خندی؟

۹ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

۲۸آذر


این شرط را از اول گذاشتیم



ک عشق ب درد قصه هــا می خورد



من و تو بزرگ شده ایم



بهانه نمی گیریم . . .عاشق نمی شویم



دل تنگ هم؟؟! اصلا. . .



فقط گاهی با هم قدم می زنیم



زیر باران در خنکای آخر اسفند



در حاشیه خیابان هایی ک ب هر دلیل ب هر سمت ادامه دارند



از هم سوال نمی کنیم



اصلا قلبمان را داخل کیفمان می گذاریم



تا درگیر ماجرا نشود



درگیر ماجرا نشدیم . . .



ما پابند قراری شدیم



ک نفسمان را ب شماره انداحته بود



با قلبی ک نمی دانم چرا از نفس نمی افتد



حالا تو هی ب سفر برو



من مدام می گویم مهم نیست



ولی هر دو بی آنکه ب زبان بیاوریم



قبول داریم . . .عشق ب شناسنامه نگاه نمی کند



باورت می شود



این دل دلِ بی دلیل



نامش عشق است ؟



تو هر چه دوست داری صدایش کن . . .




"نیلوفر لاری پور"







تا ب دیوار و درش تازه کنم عهدِ قدیم...


گاهی از کوچه ی معشوقه ی خود می گذرم..

N.K :)
۲۶آذر


هر چقدر هم که بگوییم :

 

 

مردها فلان زن ها فلان یا تنهایی خوب است...

 

 

و دنیا زشت است!
 

 

آخرش روزی قلبت برای کسی تندتر می زند...

 

 

 

"چارلز بوکوفسکی"

 

 

 

 

 

 

بیچاره آهویی که صید پنجه ی شیریست

بیچاره تر شیری که صید چشم آهویی...

 

N.K :)
۲۲آذر


من گمان می کردم



دوستی همچون سروی سرسبز



چارفصلش همه آراستگی ست



من چه می دانستم



هیبت باد زمستانی هست...



من چه می دانستم



سبزه می پژمرد از بی آبی...



سبزه یخ می زند از سردی دِی
ِ


من چه می دانستم



دل هر کس دل نیست ...



"حمید مصدق"












خسته ام مثل درختی که به تنهایی خود

بی ثمر مانده و کابوس تبر می بیند


N.K :)
۱۷آذر


http://s1.picofile.com/file/8226914592/20151207_155153.jpg




ای کاش،ب دیدنم بیایی بانو

برف آمده سرد است،بغل می چسبد...



N.K :)
۱۵آذر



پروفسورفرانسوی"هانری ماسه"

 

 

درجشن بازنشستگی اش دردانشگاه سوربن فرانسه چنین گفت:

 

 

من عمرم راوقف(ادبیات فارسی) ایرانی کردم.

 

 

وبرای اینکه به شمااستادان وروشنفکران جهان بشناسانم

 

 

که این ادبیات عجیب چیست،

 

 

چاره ای ندارم جزاینکه به مقایسه بپردازم وبگویم که

 

 

ادبیات فارسی برچهارستون اصلی استواراست:

 

 

فردوسی،سعدی،حافظ ومولانا

 

 

فردوسی،هم سنگ وهمتای هومر یونانی است وبرترازاو...

 

 

سعدی،آناتول فرانس فیلسوف رابه یادما می آورد.

 

 

حافظ باگوته ی آلمانى قابل قیاس است

 

 

که خودراشاگردحافظ

 

 

و زنده به نسیمی که ازجهان اوبه مشامش رسیده،می شمارد.

 

 

امامولانا...

 

 

درجهان،هیچ چهره ای رانیافتم که بتوانم مولانارابه آن تشبیه کرد

 

 

اویگانه است ویگانه باقی خواهدماند

 

 

اوفقط شاعرنیست

 

 

بلکه پیشترجامعه شناس وبویژه روانشناس کاملی است

 

 

که ذات بشروخداوندرادقیق میشناسد

 

 

قدراورابدانیدوبوسیله آن خودراوخدارابشناسید.

 

 

ومن اگرتاپایان عمرم دیگرحرفی نزنم

 

 

همین چندجمله برایم کافی است..

 

 

 

 

 

 

 

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر

 

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست...

 

N.K :)
۱۲آذر


بالاخره رابطه عاشقانه اینا هم کشف شد.. :)




N.K :)
۱۰آذر


موسی خطاب به خداوند در کوه طور: اَرَنی( خود را به من نشان بده)



خداوند: لن ترانی( هرگز مرا نخواهی دید)



سعدی:


چو رسی به کوه سینا ارنی مگو و بگذر


که نیرزد این تمنا به جواب "لن ترانی"




حافظ:


چو رسی به طور سینا ارنی بگو و بگذر


تو صدای دوست بشنو، نه جواب "لن ترانی"




مولانا:


ارنی کسی بگوید که ترا ندیده باشد


تو که با منی همیشه، چه "تری" چه " لن ترانی"




ای ک گفتی جان بده تا باشدت آرام جان


جان ب غم هایش سپردم نیست آرامم هنوز...

N.K :)
۱۰آذر


زن ها ب جنگ نمی روند



فقط موقع خداحافظی



با نگاه شان ب مردها می گویند:



زنده بمانید و برگردید



خانه ای برای آرام گرفتن



قلبی برای دوست داشتن



و امیدی برای بزرگ شدن



در انتظار شماست...



و همه ی مردها برای برگشتن ب خانه است



ک می جنگند..



حالا یا باخستگی هاشان



یا با دشمن...



"لطیف هملت"






ب این دو دیده زحسنت چ می توان دیدن؟


هزار چشم نداریم،صد هزار افسوس...

N.K :)