ﻭﻗﺘﯽ ﺑﯿﻦ ﺩﻭﺗﺎ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﺮﺩﺩ ﺑﻮﺩﯼ ،
ﺷﯿﺮ ﯾﺎ ﺧﻂ ﺑﻨﺪﺍﺯ
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺷﯿﺮ ﺑﯿﻔﺘﻪ ﯾﺎ ﺧﻂ …
ﻣﻬﻢ ﺍﯾﻨﻪ ﺍﻭﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺳﮑﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺭﻭ ﻫﻮﺍ ﻣﯽﭼﺮﺧﻪ ،
ﯾﻪ ﺩﻓﻌﻪ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﺩﻟﺖ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺷﯿﺮ ﺑﯿﻔﺘﻪ ﯾﺎﺧﻂ .…
ﻭﺍﻭﻥ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﻪ
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﯿﻦ ﺩﻭﺗﺎ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﺮﺩﺩ ﺑﻮﺩﯼ ،
ﺷﯿﺮ ﯾﺎ ﺧﻂ ﺑﻨﺪﺍﺯ
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺷﯿﺮ ﺑﯿﻔﺘﻪ ﯾﺎ ﺧﻂ …
ﻣﻬﻢ ﺍﯾﻨﻪ ﺍﻭﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺳﮑﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺭﻭ ﻫﻮﺍ ﻣﯽﭼﺮﺧﻪ ،
ﯾﻪ ﺩﻓﻌﻪ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﺩﻟﺖ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺷﯿﺮ ﺑﯿﻔﺘﻪ ﯾﺎﺧﻂ .…
ﻭﺍﻭﻥ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﻪ
دوستی با بعضی آدم ها مثل نوشیدن چای کیسه ایست.
هول هولکی و دم دستی.
برای رفع تکلیف .
اما خستگیات را رفع نمیکنند.
دل آدم را باز نمیکند. خاطره نمیشود.
دوستی با بعضی آدمها مثل خوردن چای خارجی ست.
پر از رنگ و بو.
این دوستیها جان می دهند برای خاطرههای دمِ دستی..
این چای خارجی را میریزی در فنجان،
مینشینی با شکلات فندقی میخوری
و فکر میکنی خوشحالترین آدم روی زمینی.
فقط نمیدانی چرا باقی چای که مانده در فنجان
بعد از یکی دو ساعت میشود رنگ قیر... سیاه ...
دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای سرگل لاهیجان است.
باید نرم دم بکشد.
باید انتظارش را بکشی.
باید برای عطر و رنگش منتظر بمانی.
باید صبر کنی.
آرام باشی و مقدماتش را فراهم کنی.
باید آن را بریزی در یک استکان کوچک کمر باریک.
خوب نگاهش کنی.
عطر ملایمش را احساس کنی
و آهسته، جرعه جرعه بنوشیاش و زندگی کنی...
"زندگی تان پر از دوستان ناب... "
یک شلوار سفید دوست داشتنی داشتم
ک یک روز ابری پوشیدمش و موقع بازگشت ب
خانه باران گرفت
گلی شد. و من بی خیال پی اش را نگرفتم
به هوای اینکه هر
وقت بشویم پاک می شود، ولی نشد...
بعدها هر چه شستمش پاک نشد؛
حتی یکبار
به خشکشویی دادم که بشویند ولی فایده نداشت!
آقایی که توی خشکشویی کار میکرد گفت:
"این لباس چِرک مرده شده!"
گفت: "بعضی لکه ها دیر که شود، می
میرند؛
باید تا زنده اند پاک شوند!"
چرک مُرده شد... و حسرت دوباره پوشیدنش
را به دلم گذاشت!
بعید نیست اگر بگویم دل آدم هم کم ندارد از لباس سفید!
حواست که نباشد لکه می شود؛ لکه اش می کنند!
وقتی لکه شد اگر پی اش را
نگیری، می شود چرک...
به قول صاحب خشکشویی:
"لکه را تا تازه است، تا زنده
است، باید شست و پاک کرد...!
داستان کوتاه: شلوار سفید
احمد شاملو
نادر ابراهیمی در کتاب "یک عاشقانه آرام" میگوید:
"قلب"مهمانخانه نیست که آدمها بیایند،
دو سه ساعت یا دو سه روز در آن بماند و بعد بروند،
"قلب" لانه گنجشک نیست ک در بهار ساخته شود
و در پاییز باد آن را با خودش ببرد،
"قلب" راستش نمیدانم چیست اما این را میدانم که
قلب فقط جای آدمهای خیلی خوب است،
"قلب"چاه دلخوری نیست
که به وقت بدخلقی،سنگریزه ای بیندازی تا صدای افتادنش را بشنوی!
"قلب"قاصدکی ست که اگر پرهایش را بچینی،دیگه به آسمان اوج نمیگیرد،
"قلب"برکه ای ست که آرامشش به یک نگاه بهم میخورد،
"قلب"اگر بتواند کسی را دوست بدارد،
خوبی ها و حتی زخم زبانهایش را نقش دیوارش میکند،
حال،اینکه قلب چیست بماند!
من فقط این را میدانم:
"قلب"وسعتی دارد به اندازه حضور خدا...
من حرمی مقدس تر از قلب سراغ ندارم..
ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻫﺎﯼ ﭘﺮ ﺩﻟﯿﻞ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ!
ﻣﺜﻼ ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ:
ﻋﺎﺷﻖ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺷﺪﻡ
ﯾﺎ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ:
ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﯾﺶ
ﯾﺎ ﭼﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﻫﺮﭼﻪ!
ﺍﺻﻼ ﻣﻌﻨﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ!
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﻣﯿﭙﺮﺳﺪ ﭼﺮﺍ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ؟
ﺑﺎﯾﺪ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﮐﻨﯽ
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﯽ ﻭ ﺑﮕﻮﯾﯽ:
ﭼﻮﻥ ♥ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩ. ﺍ .ﺭ .ﻡ♥
یک نفر باید باشد ک
بدون ترسِ ِ هیچگونه قضاوتی برایش همه چیز را تعریف کنی
تمام حرف هایی ک دارد آرام آرام درونت می گندد را ب زبان بیاوری
از آن حرف هایی ک شب ها موقع خواب
ب بی رحمانه ترین شکل ممکن ب سرت هجوم می آورند
و رسالتشان این است ک خواب را از تو بگیرند
حرف هایی ک وسط قهقهه هم اگر یادشان بیوفتی لال می شوی!
یک نفر ک وقتی تو دهن باز کردی نگوید آره می دانم،
اصلا یک نفر باشد ک هیچ چیز نداند
یک نفر باشد در این دنیا ک نصیحت را بلد نباشد...
یک نفر ک وقتی برایش تعریف میکنی ک کارم دارد به جاهای باریک می کشد،
پوزخند نزند، به شوخی نگیرد
جدی بگیرد، خیلی هم جدی بگیرد،
آنقدر ک یک سیلی جانانه مهمانت کند و با تمام قدرت اش بزند زیر گوشت
یک نفر ک تجربه ی هیچ چیز را نداشته باشد،
مثل همه ی آنهایی ک خود را علامه دهر می دانند نباشد!
وقتی ک برایش تعریف میکنی دستپاچه شود، گوش بدهد،
برایت فتوای ابوموسی اشعری صادر نکند،
راه کار ندهد، فقط گوش کند ..
یک نفر ک بداند این چیزهایی ک تو تعریف میکنی جواب منطقی ندارد،
اصلا منطق در مقابل این حرف ها بیچاره است
خیلی از آدم ها میخواهند حرف بزنند صرفا برای اینکه دردشان آرام بگیرد
بعضی آدم ها درونشان روی کمربند زلزله است،
گاهی حرف می زنند تا ویرانی زلزله درونشان را ب تعویق بیاندازند
حرف زدن گاهی مُسکن است،
آدم ها گاهی حرف می زنند نه برای اینکه چیزی بشنوند،
نه اینکه کمک بخواهند
حرف می زنند ک ویران نشوند
حرف می زنند ک آرام بگیرند
مانند کسی ک خود می داند چه روزی قرار است بمیرد، آرام می گیرند.
ب قول آن رفیقمان ک می گفت :
حرف هایی در دلم هست
ک حاضرم فقط به کسی بگویمشان ک قرار است فردا بمیرد ...
همین...
پ ن:"این پست کامل کننده کامنتی هس ک مریم برا تو گذاشتم"