به وقتِ درد،
به وقت خستگی،
به آنِ مستی،
در هنگامِ ملال،
در زمان شادی،
به گاهِ لذت،
در تمنای تسلا،
با شوق پناه...
در همۀ این اوقات فقط بودن یکنفر را طلبیدن؛
عشق شاید که همین باشد...
"امیرحسین کامیار"
به وقتِ درد،
به وقت خستگی،
به آنِ مستی،
در هنگامِ ملال،
در زمان شادی،
به گاهِ لذت،
در تمنای تسلا،
با شوق پناه...
در همۀ این اوقات فقط بودن یکنفر را طلبیدن؛
عشق شاید که همین باشد...
"امیرحسین کامیار"
زدم دل را ب حافظ دیدم او امشب برایِ من
لبش میبوسم و در میکشم می در نظر دارد....
"بهمن صباغ زاده"
عنوان پست:سید علی میر افضلی
هنوز بدرود نگفته ای، دلم برایت تنگ شده است.
چه بر من خواهد گذشت
اگر زمانی از من دور باشی
هر وقت که کاری نداری انجام دهی
تنها به من بیاندیش.
من در رویای تو شعر خواهم گفت
شعری درباره چشم هایت
و دلتنگی....
"جبران خلیل جبران"
عنوان پست:محسن حسینخانی
نگذار ک دیگران نام تو را بخوانند....
همین زلال چشمانت
برای پچ پچ هزارساله ی آنان کافی ست....
"احمدشاملو"
ﻣﻦ ﻫﻨوز
ﮔﺎﻫﯽ
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﺻﺪﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﻣﺎ ﻣﻦ
ﻫﻨﻮﺯ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ
"ناظم حکمت"
پ ن:این یواشکی ها خیلی خوبن اما سخت...
من از شب ها ی تاریک بدون ماه می ترسم
نه از شیر و پلنگ، ازاین همه روباه می ترسم
مرا از جنگ رو در روی درمیدان گریزی نیست
ولی ازدوستان آب زیر کاه می ترسم
من از صد دشمن دانای لا مذهب نمی ترسم
ولی از زاهد بی عقل ناآگاه می ترسم
پی گم گشته ام در چاه نادانی نمی گردم
اصولأ من نمی دانم چرا از چاه می ترسم
اگرچه راه دشوار است و مقصد ناپدید، اما
نه از سختی ره، از سستی همراه می ترسم
من از تهدیدهای ضمنی ظالم نمی ترسم
من از نفرین یک مظلوم، از یک آه می ترسم
من از عمامه و تسبیح و تاج و مسند شاهی
اگر افتد به دست آدم خود خواه می ترسم
مرا از داریوش و کوروش و این جمله باکی نیست
من از قداره بندان مرید شاه می ترسم
نمی ترسم ز درگاه خدای مهربان، اما
ز برخی از طرفداران این درگاه می ترسم
چو " کیوان " بر مدار خویش می گردم
ولی گاهی از این سنگ شهاب و حاجی گمراه می ترسم
"غزلی فوق العاده زیبا از مرتضی کیوان هاشمی"