من کلا با حیوانات رابطه ی خوبی ندارم و از همشون میترسم ولی خب بیشترین ترسم نسبت ب گربه س...
من ب طرز وحشتناکی از گربه میترسم در حدی ک اگر شب ساعت 2هم چند متریم رد شه جیغ میزنم
و اینو دیگه تمام اطرافیانم میدونن و حواسشون هست ک جایی گربه نباشه...
حتی بارها خواب گربه دیدم ک اخریش دوماه قبل بود و با جیغ از خواب پریدم..
همه اینارو گفتم تا ی مقدمه ای باشه برای خاطره ای ک میخوام اینجا بنویسم
(عذرخواهی میکنم ازتون بابت طولانی بودنش)
ترس من نسبت ب گربه برمیگرده ب دوران طفولیتم :دی
من و ریحان حدود 9سال باهم اختلاف داریم و این اتفاق برای حدود14سالگیمه ک ریحان هم حدود 5سالش بود
ی روز صبح مامان میخواست بره بیرون قرار بود ما توی خونه باهم باشیم اون زمان هم سالای اوج ترسم بود
ب
مامان گفتم گربه یکدفعه توی خونه نمیاد؟!
مامان با حالت تعجب نگام کرد گفت وقتی همه
ی درارو ببندی گربه چجوری بیاد
گفتم برای احتیاط پرسیدم چون اگر بیاد من
میمیرم مامان خانم :|
گفت همه ی درارو ببند برای اینکه خیالت
راحت باشه توی حیاطم نرید
(ما گربه توی خونمون نبود توی حیاط هم نبود فقط گاهی از روی دیوار راه میرفتن یا توی کوچه بودن ولی من ترسم دست خودم نبود)
مامان
رفت من و ریحان هم توی خونه تمام درارو بستیم یعنی در سالن و بعد در راهرو ک ب
سمت حیاطه
و در یکی از اتاقای تک ک اونم ب سمت حیاط باز میشد...
و
نشستیم ب بازی کردن... ی توضیح دیگه هم اینکه
( قسمت نورگیر خونه شیشه ایه و
بالای پشت بامم هست و خب تاحالا دیده بودیم ک گربه گاهی میاد و روی شیشه
میشینه )
یکربع بیست دقیقه ای ک گذشت یک دفعه ی صدای شکستن اومد و بعد صدای سقوط چیزی :|
و 5ثانیه بعد توی سالن با تمام درای بسته من بودم
ریحانه و ی گربه ی سیاه :(((((((((((
فقط اشک بود ک از چشای من میومد قلبم روی هزار میزد بدنم یخ کرده بود...
گربه هم ترسیده بود رفت ب سمت دری ک بسته بود...
ریحانه گریه میکرد توی اون لحظه داشتم با گربه حرف میزدم و میگفتم خواهش میکنم بروووو من دارم میمیرم...
دیدم فایده نداره ب ریحان گفتم برو درو باز کن گفت من میترسم..
خودم رفتم ب سمت
در تا دوتا درارو باز کنم ک بره
اما گربهه رفت توی اتاق تک اخر سالن اونجا
دراور و کمد بود رفت بالای اونا بعد از اتاق اومد بیرون
رفت توی اشپزخونه روی کابینتا و از اونجا پرید روی پنجری ای ک میرفت ب سمت نورگیر و دوباره از همون قسمت نورگیر رفت بیرون...
و وقتی رفت من فقط افتادم روی زمین... :((