انسانم آرزوست

خبر داری ک شهری روی لبخندِ تو شاعر شد / چرا این گونه کافر گونه بی رحمانه می خندی؟

انسانم آرزوست

خبر داری ک شهری روی لبخندِ تو شاعر شد / چرا این گونه کافر گونه بی رحمانه می خندی؟

۲۱ارديبهشت

من کلا با حیوانات رابطه ی خوبی ندارم و از همشون میترسم ولی خب بیشترین ترسم نسبت ب گربه س...

من ب طرز وحشتناکی از گربه میترسم در حدی ک اگر شب ساعت 2هم چند متریم رد شه جیغ میزنم

و اینو دیگه تمام اطرافیانم میدونن و حواسشون هست ک جایی گربه نباشه...

حتی بارها خواب گربه دیدم ک اخریش دوماه قبل بود و با جیغ از خواب پریدم..

همه اینارو گفتم تا ی مقدمه ای باشه برای خاطره ای  ک میخوام اینجا بنویسم

(عذرخواهی میکنم ازتون بابت طولانی بودنش)



ترس من نسبت ب گربه برمیگرده ب دوران طفولیتم :دی

من و ریحان حدود 9سال باهم اختلاف داریم و این اتفاق برای حدود14سالگیمه ک ریحان هم حدود 5سالش بود

ی روز صبح مامان میخواست بره بیرون قرار بود ما توی خونه باهم باشیم اون زمان هم سالای اوج ترسم بود

ب مامان گفتم گربه یکدفعه توی خونه نمیاد؟!

مامان با حالت تعجب نگام کرد گفت وقتی همه ی درارو ببندی گربه چجوری بیاد

گفتم برای احتیاط پرسیدم چون اگر بیاد من میمیرم مامان خانم :|

گفت همه ی درارو ببند برای اینکه خیالت راحت باشه توی حیاطم نرید

(ما گربه توی خونمون نبود توی حیاط هم نبود فقط گاهی از روی دیوار راه میرفتن یا توی کوچه بودن ولی من ترسم دست خودم نبود)

مامان رفت من و ریحان هم توی خونه تمام درارو بستیم یعنی در سالن و بعد در راهرو ک ب سمت حیاطه

و در یکی از اتاقای تک ک اونم ب سمت حیاط باز میشد...

و نشستیم ب بازی کردن... ی توضیح دیگه هم اینکه

( قسمت نورگیر خونه شیشه ایه و بالای پشت بامم هست و خب تاحالا دیده بودیم ک گربه گاهی میاد و روی شیشه میشینه )

یکربع بیست دقیقه ای ک گذشت یک دفعه ی صدای شکستن اومد و بعد صدای سقوط چیزی :|

و 5ثانیه بعد توی سالن با تمام درای بسته من بودم ریحانه و ی گربه ی سیاه :(((((((((((

فقط اشک بود ک از چشای من میومد قلبم روی هزار میزد بدنم یخ کرده بود...

گربه هم ترسیده بود رفت ب سمت دری ک بسته بود...

ریحانه گریه میکرد توی اون لحظه داشتم با گربه حرف میزدم و میگفتم خواهش میکنم بروووو من دارم میمیرم...

دیدم فایده نداره ب ریحان گفتم برو درو باز کن گفت من میترسم..

خودم رفتم ب سمت در تا دوتا درارو باز کنم ک بره

اما گربهه رفت توی اتاق تک اخر سالن اونجا دراور و کمد بود رفت بالای اونا بعد از اتاق اومد بیرون

رفت توی اشپزخونه روی کابینتا و از اونجا پرید روی پنجری ای ک میرفت ب سمت نورگیر و دوباره از همون قسمت نورگیر رفت بیرون...

و وقتی رفت من فقط افتادم روی زمین... :((




۹۵/۰۲/۲۱

نظرات  (۱۹)

برای کسی مثل من که به همه حیوونا علاقه دارم یه مقدار فوبیای حیوانات برام عجیبه اما بین اطرافیانم از بس دیدم که دیگه به این نتیجه رسیدم من یه اشکالی دارم که نمی‌ترسم! :))
البته از عقرب دوری می‌کنم اونم صرفاً به خاطر حفظ جون خودمه و اگه نترسم باید به عقلم شک کرد! D:
هر چند جونورای خطرناک دیگه‌ای هم هستن ولی من فقط از عقرب حساب می‌برم :|
این سری گربه بهتون حمله کرد (!) به من یه ندا بدید بیام کمک :))
پاسخ:
نه ترس من واقعا غیرعادیه..
مث شما زیاد توی اطرافیانم هست ک از حیوانات نمیترسن و رابطه ی خیلی خوبی دارن برای مثال میگم من خودم از سگ چندان نمیترسم جمعه ک کوه بودم ی گله ی گوسفند و بز بود ک 5-6تا سگ نگهبان داشت و من خیلی راحت رد شدم ولی همین اگر گربه بود نمیتونستم هیچ حرکتی انجام بدم :|
خخخخ :دی عقرب تا حالا از نزدیک فک میکنم ندیدم ی کم شک دارم (راستی جمعه مار دیدم اونم با اینکه کوچیک بود ولی حس خیلی بدی بود)
خیلیییی بدین ی خدای نکرده چیزی بگین :)) فرض و براین بگیریم ک گربه بمن حمله کنه تا شما خبر بدن و برسین احتمالا دیگه باید برای مراسم ختم من شرکت کنین...
منم از سگ خیلی می ترسم !!!
:((
پاسخ:
من انقدر ک از گربه میترسم واقعا از سگ نمیترسم حتی وقتی ی سگی میبینم ک گرسنه س واقعا دلم میسوزه و سعی میکنم سریع ی چیزی برای خوردن براش جور کنم..
ولی درکتون میکنم..ترس بدیه..
نقطه ضعف نده دست ملت یهو دیدی جواب کامنتا رو دیر دادی از لجشون یه گربه ول کردن اینجاها... بعد وبت میمونه و یه نویسنده ی غش کرده :دی
پاسخ:
:)))
 میدونی خانمی این از نقطه ضعف گذاشته
انقدر حساسم ک هیچ کسی توی این مورد اذیتم نمیکنه...

۲۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۱۸ آقاگل ‌‌‌‌
گربه به خودی خود ترس نداره تا وقتی که از روی دیوار میره اینور اونور.
ولی اگه بیاد داخل خونه که از اتفاق دو سه باری برام پیش اومده! به شدت میترسم ازشون! چون یک حالت وحشی گریی پیدا میکنه. 
و دنبال یک راهیه که بتونه خودش رو رها کنه.
برا همین خودش رو به در و دیوار میکوبه.
و البته از گربه ها بدم میاد چون وقتی بچه بودیم جوجه هایی که داشتم رو میخورد کثافت!

پاسخ:
من از گربه با تمام وجودم میترسمم
اره دقیقا اگر جایی گیربیفته و نتونه فرار کنه خودش و ب در و دیوار میکوبه
همین موردی ک نوشتم گربهه خودش و ب در میزد تا باز شه بره بیرون
منم کوچیک بودم جوجه داشتم جوجه ی منم خورد :((((((
ولی من عاشق گربه ام..ینی عاشقشما :)))
چندسال پیش دوتا بچه گربه داشتم توی حیاط همیشه بغلشون میگرفتم و باهاشون بازی میکردم..انقدر نرم بودن :دی
هنوزم وقتی گربه میبینم کلی توی دلم ذوق میکنم براش :)))))
پاسخ:
مث دخترداییم... :| عاشق گربس :|
ایییییییییی نگار این چکاری بوده تو میکردی حالم بد شد میگی انقدر نرم بود :| :/
نگارم خداییش من هیچ نازی وملوسی و قشنگی و توی گربه ها نمیبینم :|  :)))
وای واقعا خاطره ی بدیه!

منم از گربه می ترسم نه به این شدت (البته شدت مال شمابه دلیل اون خاطره هم هست)اما منم می ترسم واقعا تصور این خاطره هم اذیتم می کنه :((

پاسخ:
خیلییییییی بد عارفه هنوز یادش میفتم حالم بد میشه...
من از قبل از گربه میترسیدم بعد این اتفاقم ک دیگه خیلییییییییی بدتر شدم...
ای جانم ببخش :((
من از گربه نمیترسم [تا یه حدی خیلی هم دوستشون دارم] ولی گربه سیاه چندشم میشه ... ولی در این حد که بخوام فرار کنم و از حال برم نه! 
ولی از سگ واقعا میترسم و بدم میاد ، بقیه حیوونا رو هم تجربه زیادی ندارم
پاسخ:
شما هم مث نگار جان ک نوشته عاشقشونم :/
خب اینکه میگین فرار نمیکنم شاید بخاطر اینه ک شما اقا هستین
من سکته میزنم
نه از سگ نمیترسم ینی میترسم اندازه گربه نمیترسم و بنظرم سگا ب کسی کاری ندارن مگر اینکه اذیتشون کنی و من با حیوان ازاری کلا مخالفم

۲۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۰:۳۶ بلاگر کبیر ^_^
اشکال نداره که من با نیش باز خوندمش؟؟
دست خودم نبود خیلی باحال نوشته بودی ولی واقعا میفهمم چقدر بده یه چیزی یهویی بیاد جلو چشم آدم.. باز اگه گربه هه از دور یواش یواش میومد باور کن انقدر نمیترسیدی دیگه..
من که اینجوری ام.. شوهرمم یهو ببینم میترسم و جیغ میزنم..
اما خدایی دیگه اون قسمت که با گربه هه صحبت میکردی باحال بود دیگه :))
پاسخ:
ای جانم الهی همیشه ی همیشه بخندی عزیز خوشحالم باعث خندیدنت شدم :))
فدات عزیز... داشتم امشب برای مامان و ریحان میخوندم انقدر مامان خندید بعد ریحانه میگفت مامان من 5سالمم نبود بمن میگفت تو برو درو باز کن :|  :دی
:)))
از ترس بود و دست خودم نبود واقعا..خیلی خاطره ی بدی هس برام

یعنی هیچ راهی نداره واسه غلبه به این ترس یا فوبیا؟ :|
پاسخ:
نه اصلا ابدا هیچچچچ راهی نداره هیچ تلاشی هم نمیکنم نمیخوامم بکنم چون دست خودم نیست
حتی  نیم ساعت قبل(حدود ده و نیم) در خونه رو باز کردم گربه از توی کوچه جلوم رد شد در و محکم بستم و ی جیغ بنفش کشیدم :|
سلام نازی
با این اوصاف گربه بیشتر ترسیده:))
چرا من از هیچی نمی ترسم:((
حالت بهتر شد؟
پاسخ:
سلام عزیزم :)
نمیدونم ترس کدوممون بیشتر بود ولی گربه هم واقعا ترسیده بود
یجورایی خیلی خوبه اینطوری هستی عزیز  ولی بنظر من دختر باید ی کم بترسه برای خودش بهتره..
بهترم گلم ولی هنو سرفه میکنم :(
یه فکری برای این ترستون باید بکنید چون الان هرجا برید گربه هست.
خاطره جالبی بود.ما تو خونه قبلیمون خیلی گربه داشتیم

پاسخ:
واقعا من دوسندارم تلاشی برای از بین بردن ترسم بکنم چون نمیتونم و همه جا هم مواظبم ک گربه نزدیکم نباشه(من تا بحال گربه بهم حمله نکرده یا حتی دستم نخورده فقط میترسم البته توی ب سمتم اومده)
:) ولی با توجه ب کامنتتون فک نمیکنم شما از گربه بترسین..
بستگی به شرایط داره.اگه گربه یه جایی گیر بیوفته میترسم ولی در حالت عادی نمیترسم.
پاسخ:
نه جناب من منظورم حالت عادی بود ک گفتم شما فک کنم از گربه نمیترسین
اونجوری ک خب خیلییییی بده :((
۲۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۳۵ مهنازیِ نازی ^_^
سلام نازی جونم
الهی چقدر اون موقه وحشتناک بوده :(
خواهر منم میترسه هیچکسم نمیدونه چرا حالا دخترشم عین خودشه اگه گربه زیر ماشینشون نشسته باشه اصن سمت ماشین نمیرن این مادر و دختر :)))
من که عاشق گربه ام :)
تا دوسال پیش گربه داشتم در سال دوبار هم زایمان میکرد کلافمون کرده بود ^_^
تنها کسی که میتونست به بچه هاش نزدیک بشه من بودم ازبس که قربون صدقشون میرفتم مامانشون  خوشحال میشد ^_^ اسم مامانشونو گذاشته بودم مخمل :))
نازی نمیدونی چه حالی میده وقتی با نخ کاموا باهاشون بازی میکنی :)
موهاشونو که شونه میزنی اینقدر خودشونو ملوس میگیرررررررررررررررن که نگووووووووووووو:)
تنها کاری که تونستم باهاش تمرین کنم این بود که بهش یاد داده بودم هروقت میگفتم بخاب سریع میخوابید حتی اگه لبه دیوار بود ^_^ی بارم اینکارو کرد و افتاد تو خونه همسایه بیعرضه هم بود نمیتونست از دیوار برگرده بالا رفتم خونه همسایه گفتم میشه گربه منو بدین؟؟خخخخ
ما توی خونمون یه عالمه درخت کاج داشتیم کلاغا اونجا خونه کرده بودن این گربه شیطون منم رفته بود تو خونه اینا نشسته بود کلاغها هم با نوک میزدن تو سرش صبح زود نمیدونی چه آشوبی بود توی حیاطمون :)گربه بلا رفته بود بالا اما نمیتونست بیاد پایین ....خیلی حکایتها با این ناقلا و بچه هاش داشتیم اما رفت دیگه نمیدونم چرا نیومد :(
اگه بخام بگم از حیوونی میترسم اون سگه:( چون بچه که بودم دنبالم کرد :( داشتم میرفتم مدرسه که یه سگی بود دهنش باز و تند تند هم نفس میزد فکر کردم میبخواد منو بخوره منم دویدم اونم دنبالم کرد از اون موقع میترسم ازش :(
عجب کامنتی شد ^_^

+حسب الامر خواهرم پست جدید گذاشته شد عزیزم :)
چه خوب خواهری منم موقع نماز سفارشی دعا کن :)
پاسخ:
سلام گلم :)
خیلیییییییی بدددد
منم همین مدلیم :دی
:|  :/  :|  :/
مهناااااااااااااز...تو گربه داشتی؟؟زایمان میکرد :|  :/ ای خدااااااااااای من
اووووفففف مهناز حالم بد شد اییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
تو موهاشونو شونه میزدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ :/  :|  :/
گربه ی منو بدین :دی
میدونی مهناز همینه میگن گربه هر چیم بهش محبت کنی و خدمت کنی ولی وفا نداره حتی میگن با یعالمه محبت بازم امکان داره بهت پنجه بزنه
ولی سگ نه کلا وفادار اگر ب ی سگ غذا بدی یبار بعد چند وقت ک دوباره تو رو ببینه برات دم تکون میده این چیزیه ک برای خودم اتفاق افتاده..ولی در کل من رابطه ی خوبی با حیوونا ندارم و از اکثرشون میترسم
فقط ی کاسکو هس ک واقعا دوسش دارم و یعالمه نازش میکنم و بش غذا میدم :))
ولی خاطره ای ک از سگ داری همین باعث میشه بترسی  و ترست طبیعیه..

+مرسی عزیزدلم :)
+چشم محتاجم ب دعا عزیز
عجب :|
تا این حد ترس از گربه عجیبه!
حداقل تو اوقات دیگه یا به گربه ها فکر نکنین(مثل این پست) ..
یا سعی کنید که تو ذهنتون به ترستون از گربه غلبه کنید تا شاید تو واقعیت ترستون کمتر بشه..
پاسخ:
:دی
ببینین من هم میترسم هم بدم میاد..
نه فک نمیکنم اینم چون ی خاطره ی خاص بود گفتم بنویسم تا دوستان بخونن
دوسندارم ترسم کم شه چون اصن فکرشم نمیتونم بکنم
من هیچ وقت ترس از گربه رو درک نکردم!!
ولی امیدوارم دیگه هیچ وقت با یه گربه تنها نشید!!
پاسخ:
ولی من میترسم و بدم میاد واقعا دست خودم نیس..
مرسی.. :)
اوهوم گربه داشتم اونم چ ملوسکیییییییی بعدن عکسشو برات میذارم :)
یه عالمه فیلم ازش دارم خخخخ حتی از نی نیهاش ی عالم فیلم دارم :)
نمیدونم نازی فقط خداکنه ماشین بهش نزده باشه اخه تو کوچه ما زیاد میزنن ب گربه :(((( دیگه حتی ی بارم ندیدمش ولی بچه هاشو زیاد میبینم :)))
ولی از بابت وفای سگ حق با توعه :)اینو همه میگن :)
همون سگی که منو دنبال کرد طبق عادتش میومد اونجا و منتظر یه خانم مسنی بود که بهش غذا بده :))بعدها فهمیدم اینو :) خیلی هم باهم رفیق بودن ^_^
داداش منم کاسکو داره :) چقدر نازه این پرنده
کاسکوی داداش من ب صدای مردا حساسه اینقدر جیغ میزنه و خودشو ب قفس میکوبه که ب مرز سکته میرسه نمیدونیم چراااااااااا؟؟
کلن حیوونای ما عجیبن :)))))))))))))
نگهداریش راحته نازی؟؟؟اخه منم یه کاسکو یا طوطی  میخام ولی هیشکی زیربارش نمیره :(((

++خیلی دوستت دارما اصن عشق میکنم میام پیشت :-* :)
پاسخ:
مهناز من چرا هیچ وقت هیچ ملوسیت و ناز بودنی توی گربه ها نمیبینم؟؟ :|  :/  :دی حتما بذار عزیز :)
چجوری فیلم میگرفت دختر خوب :/
مهنازم برای چ زمانیه این جریان ک میگی هنو بچه هاشو میبینم؟
اره سگ واقعا باوفاست حتی اگر از کنارش رد شی و عکس العملی نشون ندی کاری بهت نداره ولی خب من خودم میترسم ولی خیلیییییییییییییییی کمتر از گربه شاید چون گربه همش میبینم اما سگ ن
پسر عمم کاسکو داره خیلیییییییییییییی نمکه ینی کیف میکنی باهاش حرف میزنی بعد وقتی میرن مسافرت کاسکو رو میارن خونه ی ما میرم کنار قفسش میگم اقاکاسکو بیا من نازت کنم تا میگم میاد جلو حتی گاهی پاشو میاره ک دست بده و بعد سرشو خم میکنه میاره پایین تا نازش کنم :)) مهناز واقعا دوسش دارم
نمیدونم چرا گلم ولی ممکنه دعواش کرده باشن چون اگر خونگی و دستی باشه میفهمه همه چیز و متوجه میشه
:)))))
فک نمیکنم سخت باشه ولی بعضی وقتا خیلی حرف میزنن شبایی ک خونه ی ما هست موقع خواب ک میشه از بس حرف میزنه ی چادر روش میکشیم ک بخوابه :دی بعد صبح تا چادر و برنداری ساکته ب محض برداشتن شروع میکنه دوباره :دی غذا هم ک تخمه میخورن فک کنم ی دونه ی مخصوصم دارن بعد مث خیار و این چیزا هم میخوره
+ای جان دلممم منم خیلیییییییی دوست دارم خواهری :** تو لطفت بمن زیاده :)
عزیزم‌
پاک‌ کن‌ از چهره‌ اشکت‌ را، ز جا برخیز
تو در من‌ زنده‌ای‌، من‌ در تو
ما هرگز نمی‌میریم‌
من‌ و تو با هزارانِ دگر
این‌ راه‌ را دنبال‌ می‌گیریم‌
از آن‌ ماست‌ پیروزی‌
از آن‌ ماست‌ فردا
با همه‌ شادی‌ و بهروزی‌
عزیزم‌
کار دنیا رو به‌ آبادی‌ست‌
و هر لاله‌ که‌ از خون‌ شهیدان‌ می‌دمد امروز
نوید روز آزادی‌ست‌. هوشنگ ابتهاج

 

پاسخ:
درین سرای بی کسی کسی ب در نمی زند
به دشت پُر ملالِ ما پرنده پَر نمی زند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کُند
کسی ب کوچه سارِ شب درِ سحر نمی زند
نشسته ام در انتظارِ این غبارِ بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
گذرگهی ست پُر ستم ک اندر او به غیرِ غم
یکی صلای آشنا ب رهگذر نمی زند
دلِ خرابِ من دگر خراب تر نمی شود
ک خنجرِ غمت ازین خراب تر نمی زند
چ چشمِ پاسخ است ازین دریچه های بسته ات؟
برو ک هیچ کس ندا ب گوشِ کر نمی زند
ن سایه دارم و ن بر، بیفکنندم و سزاست
اگر ن بر درختِ تر کسی تبر نمی زند

"هوشنگ ابتهاج"
من کلا از قیافه سگ میترسم:| در حدی که حتی ممکنه فرار کنم!
پاسخ:
مث ترس من از گربه البته برای من ممکن نیست من حتما فرار میکنم :))

۲۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۰۶ آناهــیــ ـــتا
من این ترس رو از سوسک دارم :| درحدی ک فک میکنم اخرش در اثر مشاهده ی سوسک از نمای نزدیک یا پرواز سوسک سکته کنم و بمیرم :| 
بعد زنداییم دقیقا درهمین حد و حتی بدتر! از گربه می ترسه، جوری ک اگه اون سر خیابون باشه ایشون پا به فرار میذاره :/ هرچقدرم سعی کرد این ترس رو به بچه ش انتقال نده و جلوی اون نادیده ش بگیره نشد اخر... طفلی با اینکه از گربه متنفر بود برای بچه هه شعر پیشی پیشی نازی میخوند :/ 

پاسخ:
اخ سوسک پردار خیلییییییییییییییی بده :/ دور از جونت عزیز ولی منم دقیقا همین فکر و در مورد گربه دارم ک بالاخره ی روزی با دیدنش سکته میکنم و میمیرم :|
خخخ منم ی جیغ بنفش و پا ب فرار..
:| :)))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">