انسانم آرزوست

خبر داری ک شهری روی لبخندِ تو شاعر شد / چرا این گونه کافر گونه بی رحمانه می خندی؟

انسانم آرزوست

خبر داری ک شهری روی لبخندِ تو شاعر شد / چرا این گونه کافر گونه بی رحمانه می خندی؟

۱۲تیر



به یـک جایی از زندگـی که رسیـدی ، میفهمـی رنـج را نباید امتـداد داد;




باید مثـل یک چاقـو که چیزها را میبـرد و از میانشان میگـذرد,




از بعضـی آدمها بگـذری و برای همیشـه تمامشـان کنـی !




"ویلیــام فاکنــر - مرثیه بـرای راهب "





http://up.vbiran.ir/uploads/1403143587231232027_IMG_20150701_022822_2_.jpg

۹۴/۰۴/۱۲
N.K :)

نظرات  (۲)

واقعا عالی بود کل وبتون سلامت باشین و تندرست

گاهی...

باید

فقط تو را بویید

کنار پنجره نشست  

و برای شمعدانی 


از عطر تنت حرف زد 


شعرگفت

                                     نقاشی کشید

پاسخ:
تو باش

تا من

با نفست،زندگی کنم...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">