انسانم آرزوست

خبر داری ک شهری روی لبخندِ تو شاعر شد / چرا این گونه کافر گونه بی رحمانه می خندی؟

انسانم آرزوست

خبر داری ک شهری روی لبخندِ تو شاعر شد / چرا این گونه کافر گونه بی رحمانه می خندی؟

۰۳تیر

بارالها…



از کوی تو بیرون نشود



پای خیالم



نکند فرق به حالم ....



چه برانی،



چه بخوانی…



چه به اوجم برسانی



چه به خاکم بکشانی…



نه من آنم که برنجم



نه تو آنی که برانی..



نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم



نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی



در اگر باز نگردد…



نروم باز به جایی



پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی



کس به غیر از تو نخواهم



چه بخواهی چه نخواهی



باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی...






۹۴/۰۴/۰۳
N.K :)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">