انسانم آرزوست

خبر داری ک شهری روی لبخندِ تو شاعر شد / چرا این گونه کافر گونه بی رحمانه می خندی؟

انسانم آرزوست

خبر داری ک شهری روی لبخندِ تو شاعر شد / چرا این گونه کافر گونه بی رحمانه می خندی؟

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هابیت» ثبت شده است

۲۳تیر
یکشنبه پشت سیستم بودم امیراحسان داشت اذیت میکرد و مامان اینا هم در یک حرکت ناجوانمردانه فرستادنش پیش من..منم در حال وبگردی بودم و حوصله نداشتم و فقط میخواسم ی چیزی بگم مشغول شه

حالا دیالوگ من ( - ) و احسان ( + ):

-خب چ خبرا؟چ میکنی؟واکسن درد داشت؟
+خودتو لوس نکن پاشو با من یا بازی کن یا شکلات و آدامس بده..
-عه عه چقدر وقته هابیت و ارباب حلقه ها رو ندیدم دلم براشون تنگ شده :|
+واقعا؟؟
-چی واقعا؟؟؟ (فهمیدم ی حرفی ک نباید بزنم و زدم) :|
+دلت برای هابیت و ارباب حلقه ها تنگ شده؟؟
-من؟؟ چطور؟؟
+خودت الان گفتی
- :| خو اره دلم ک تنگ شده :| ولی ان شاالله سال دیگه میشینیم باهم یبار دیگه میبینیم...
+نه از همین امشب شروع میکنیم ب دیدن...
- :(( ینی رسما ب غ ل ط کردن افتاده بودم...امشب ک دیگه نمیشه ساعت ده شبه تو هم میخوای بری خونتون :((
+هنو ک بابام نیومده..
_باشه احسان دفعه بعد ک اومدین
+قول؟
-قول :| :((

امروز همون دفعه ی بعده... :|
این امید و داشتم ک یادش رفته باشه ولی خواهرم گفت این دوسه روزه هر روز تااز خواب بیدار میشده میگفته امروز میریم خونه مامان جون قراره با نازی بشینیم فیلم ببینیم :|

الاناس ک برسه :|

N.K :)