انسانم آرزوست

خبر داری ک شهری روی لبخندِ تو شاعر شد / چرا این گونه کافر گونه بی رحمانه می خندی؟

انسانم آرزوست

خبر داری ک شهری روی لبخندِ تو شاعر شد / چرا این گونه کافر گونه بی رحمانه می خندی؟

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محسن چاوشی» ثبت شده است

۰۸مرداد





شهر خالیست ز عشاق بود کز طرفی
مردی از خویش برون آید و کاری بکند

N.K :)
۰۶مرداد

 

 

 


لینک

 

N.K :)
۱۴بهمن

اینکه تو نیایی یک سر داستان است

 

 

و اینکه من تا کی منتظرت خواهم ماند داستان دیگری

 

 

میدانی؟!

 

 

من همیشه سخت دل میکندم از هرچیزی

 

 

از شکلاتهایم،

 

 

از مامان وقتی مرا میگذاشت مدرسه،

 

 

از پارک وقتی موقع برگشتن میشد،

 

 

حتی از خانه

 

 

وقتی میرفتم مسافرت

 

 

اما اینبار من زیاد منتظر نخواهم ماند

 

 

مثلا آنقدر که دیگر هیچ وقت توی خیابانهایی که با تو خاطره دارم راه نروم

 

 

یا آن غذایی که تو دوست داشتی را نتوانم بخورم

 

 

یا بوی عطر ادمها توی خیابان هوایی ام کند

 

 

من درست به اندازه کافی منتظرت میمانم

 

 

آنقدر که مطمئن شوم ب

 

 

یشتر از آن فقط وقت تلف شده ی بین دو نیمه سرنوشتمان است...

 

 

و وقتی زمانش برسد تو را توی قلبم نگه میدارم

 

 

و قلبم را از سینه بیرون میکنم

 

 

و بعد از آن فقط با منطقم عاشق میشوم

 

 

همانطور که تو عاشق میشدی

 

 

و بعد هم اگر نشد

 

 

خیلی منطقی ولش میکنم

 

 

بگذار تمام مردم شهر یاد بگیرند کی و کجا

 

 

باید دست از انتظار بردارند

 

 

"دلارام_انگورانی"

 

 


 

 

 



 

 

N.K :)
۲۸آذر


این شرط را از اول گذاشتیم



ک عشق ب درد قصه هــا می خورد



من و تو بزرگ شده ایم



بهانه نمی گیریم . . .عاشق نمی شویم



دل تنگ هم؟؟! اصلا. . .



فقط گاهی با هم قدم می زنیم



زیر باران در خنکای آخر اسفند



در حاشیه خیابان هایی ک ب هر دلیل ب هر سمت ادامه دارند



از هم سوال نمی کنیم



اصلا قلبمان را داخل کیفمان می گذاریم



تا درگیر ماجرا نشود



درگیر ماجرا نشدیم . . .



ما پابند قراری شدیم



ک نفسمان را ب شماره انداحته بود



با قلبی ک نمی دانم چرا از نفس نمی افتد



حالا تو هی ب سفر برو



من مدام می گویم مهم نیست



ولی هر دو بی آنکه ب زبان بیاوریم



قبول داریم . . .عشق ب شناسنامه نگاه نمی کند



باورت می شود



این دل دلِ بی دلیل



نامش عشق است ؟



تو هر چه دوست داری صدایش کن . . .




"نیلوفر لاری پور"







تا ب دیوار و درش تازه کنم عهدِ قدیم...


گاهی از کوچه ی معشوقه ی خود می گذرم..

N.K :)