انسانم آرزوست

خبر داری ک شهری روی لبخندِ تو شاعر شد / چرا این گونه کافر گونه بی رحمانه می خندی؟

انسانم آرزوست

خبر داری ک شهری روی لبخندِ تو شاعر شد / چرا این گونه کافر گونه بی رحمانه می خندی؟

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ریحانه» ثبت شده است

۰۲شهریور

1-هفت سالم بود.خونمون ی عصرونه بود اخر مهمونی با زینب نشسته بودیم...زینب توی ظاهر بامن خوب بود با هم دوست بودیم ولی خب من دقیقا همون بچه مردمی بودم ک پدر و مادرا سرکوفتشو ب ادم میزنن.توی ی مدرسه بودیم...منِ کلاس اولی انتظامات شده بودم..زینب همیشه ب من ی مدل بد نگاه میکرد...داشتیم باهم بازی میکردیم من بلند شدم رفتم ی کاری انجام بدم(خاطرم نیست چی بود)داشتم میرفتم دیدم زینب رفت ب سمت اتاقِ من، وقتی برگشتم پیشش سرشو برام تکون داد و گفت حالا میدونم باهات چکار کنم..من فقط 7سالم بود ی بچه ی 7ساله رو تهدید کردن حتی توسط ی بچه همسن هم قشنگ نیست...کیهان بچه های من تو دستش بود...رفت سمت پذیرایی گفت مامان همش بمن میگی ببین چقدر نازنین دختر خوبیه ازش یاد بگیر...نگا کن توی کتابش نوشته (زینب خر است) (عذر میخوام ک نوشتم) شما قیافه ی من و تصور کنین چه حالی شدم فقط گفتم ن...خانم بخدا الکی میگه این اصلا خط من نیست..متوجه شدین چی شد؟!تا من رفته بودم زینب بخاطر همون بچه مردمی ک گفتم رفته بود توی اتاق من روی یکی از صفحات کیهان بچه ها با خط خودش نوشته بود (زینب.....)اون روز زینب منو خیلی ناراحت کرد... توی تمام دوران ابتدایی ک توی ی مدرسه بودیم باهم صحبت میکردیم ولی رابطه معمولی...من دوستای خودمو داشتم اونم دوستای خودشو...من معدل 20مدرسه بودم و زینب درسش خیلی معمولی بود...بعدِ ابتدایی از از محل ما رفتن ولی خب ما باهم فامیل هستیم..از اونموقع ب بعد دیگه کم کم روابط صمیمانه ما شکل گرفت...شاید تمام حس بدی ک زینب ب من داشت بخاطر همون مدرسه ی مشترکمون بود...الان 21سال از اون زمان گذشته...زینب هفته قبل دوباره سر ی موضوعی منو ناراحت کرد(این ناراحتی کاملا متفاوته)..ناراحتی الان اونقدر شدید بود ک ده روزی میشد من حالم وحشتناک بد بود...امروز تمام ناراحتیم ب بهترین شکل ممکن تموم شد...خدا جونم مرسی ک حالِ دلِ منو عجیب خوب کردی..


2-یکی از اتفاقات قشنگ و بامزه این روزای من اینه ک ریحانه هرروز زنگ میزنه و میگه نازی این غذا رو چکار کنم...یا برو تلگرام برات عکس میفرستم ببین همه چیزش خوبه...امشب میگه برای 10تا پیراشکی چقدر فلفل دلمه ای خرد کنم :))


3-امسال تابستون نداشتم منظورم از تابستون اینکه ک بدونم مثلا 3-4روز فقط برای خودم هستم و هیچ دغدغه فکری ندارم..ولی خب امسال تابستونم در کل زیبا بود...فقط ی اتفاق تلخ توی مرداد برامون افتاد و اونم یک هفته بعد از عروسی ریحان ک شوهر خاله م فوت شد و خب خیلی سخت بود...


4-کریس جانِ رونالدو بازیکن سال اروپا شد و جی جی بوفون بهترین دروازه بان...خیلی چسبید :))


صورتت شعر است و هر یک تار زلفت مصرعی
شعر را یک مصرع پیچیده زیبا می کند...

N.K :)
۰۸مرداد
11فروردین 77ساعت 10:45خاله م زنگ زد خونمون...من گوشی و ج دادم.گفت خاله جون مامانت ی خواهر کوچولوی خوشگل برات آورد...این خواهر کوچولوی خوشگل من شب جمعه ای ک گذشت ی عروس زیبا و بی نظیر شد...وقتی 5شنبه ساعت دو بود رفتم ارایشگاه ریحان و دیدم بغض کردم و بغلش کردم و گفتم ماه شدی خوشگل من...و این اتفاق میشه دلیل اصلی نبودن من توی این یک ماه اخیر..حتی برای ثانیه ای پشت سیستم نیومدم چون واقعا فرصتی نداشتم...
یادتونه تو این پست نوشتم دوباره دارم عمه میشم و نی نیمون قراره همون روزای تولد من بدنیا بیاد؟! خب نه نگار ما عجله داشت برای اومدن...چهارمراد یک روز قبل عروسی توی اوج کارای اخرمون ی تماس تلفنی نمیدونین چ استرسی و ب ما وارد کرد...خانم برادرم رفته بود بیمارستان و بستریش کرده بودن و نگار ما ساعت 6ونیم بدنیا اومد..زیااااادی خوب بود و چسبید...فقط نمیدونم چرا انقدر خسته س وهمش خوابه :))

هنوز مرداد شلوغ و زیبای من ادامه داره و امیدوارم برای تمام دوستانم بهترین لحظات و ثانیه ها رقم بخوره و این حسای خوبی ک این چند وقته من داشتم تک تکتون تجربه کنین و مزه شو بچشین...البته آقایون عمه نشن :دی بابا و دایی و عمو بشن :))

+حس خوب وقتیه ک بعد حدود یک ماه بیایی پشت سیستم و توی وبای لیستت ببینی جناب آقای مهبد بعد 7ماه پست جدید گذاشته اونم چ پستی...یک دنیااا ممنونم :)



بهنام بانی-عاشقم کرده



N.K :)
۲۴تیر

جناب آقاگل ی پست دیروز داشتن درمورد اینکه خوابِ استاد شجریان و دیدن و خب خیلی هم خواب جالبی بود...امیدوارم هر چ زودتر شفا بگیرن و شفاشون هم توی موندن و خوب شدنشون باشه...الهی آمین

منم دیروز ی خواب خیلی جالب دیدم...از اون خوابای خیلی خاص...

ادم بعضی از شخصیتا رو دوسداره از نزدیک ببینه حالا یا میشه و امکانش پیش میاد یا نه..

برای مثال خودم ب آقای دکتر ظریف فوق العاده علاقه دارم و شخصیتشون و بی نهایت دوسدارم یبار خیلی یکدفعه ای از نزدیک دیدمشون و رفتم جلو سلام کردمُ خسته نباشید گفتم و ایشون هم گفت برامون دعا کنین (زمان مذاکرات هسته ای بود)...و خب حالا دیروز خواب آقای موسوی رو دیدم ک خواب فوق العاده شیرینی بود..

 

 

 

پ ن:این 2 روز هم ک کنکوره امیدوارم تمام کنکوری های عزیزمون موفق باشن...اگر داشتین دعایی چیزی میکردین برای ریحانه ی ماهم دعا کنین  :)

 

 

ان شاالله فردا عصر دیگه راحت میشه...البته ی جورایی کلِ خانواده راحت میشن.. :دی

 

 

N.K :)