انسانم آرزوست

خبر داری ک شهری روی لبخندِ تو شاعر شد / چرا این گونه کافر گونه بی رحمانه می خندی؟

انسانم آرزوست

خبر داری ک شهری روی لبخندِ تو شاعر شد / چرا این گونه کافر گونه بی رحمانه می خندی؟

۰۸تیر

می دانید چیست؟


بعضی اوقات نباید شعر را کامل نوشت....


بلکه باید ادامه اش را سیر گریه کرد....



"بهرنگ قاسمی"





N.K :)
۰۸تیر


N.K :)
۰۷تیر


 






 
http://s6.picofile.com/file/8196395950/IMG_20150619_WA0013.jpg
N.K :)
۰۷تیر

http://s3.picofile.com/file/8196227292/IMG_20150619_WA0017.jpg

N.K :)
۰۷تیر

ببخش خودت را




بگذار احساست قدری هوایی بخورد …



گاهی بدترین اتفاق ها



هدیه ی زمانه و روزگارند



تنها کافیست خودمان باشیم!



و به خودمان بیاییم



تا خدا تمامی درهایی که به خیال باطلمان بسته را به رویمان باز کند.



خطاهایت را بشناس



آنها را پذیرا باش



و تنها بین خودت و خدایت نگه شان دار.



تا می گویی خدایا ببخش؛



به دورت می گردد و می بوستت و می گوید جانم چه کرده ای مگر؟



تنها خودت باش و زیبا بمان و بگذار با دیدنت هر رهگذر ناامیدی لبخندی بزند رو به آسمان ؛



و زیر لب بگوید:



هنوز هم می شود از نو شروع کرد …




http://s6.picofile.com/file/8196217818/IMG_%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B5%DB%B0%DB%B6%DB%B2%DB%B3_%DB%B0%DB%B3%DB%B1%DB%B5%DB%B5%DB%B7_16_.jpg

N.K :)
۰۶تیر

http://up.vbiran.ir/uploads/1996214353547047523_IMG_%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B5%DB%B0%DB%B6%DB%B1%DB%B5_%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B9%DB%B1%DB%B2_6_.jpg

N.K :)
۰۴تیر
زن ها می تواننددر اوج دلتنگی لبخند بزنند ....
 



آواز بخوانند ....
 



گل های باغچه را قلمه بزنند ....
 



غذای دل خواهت را تدارک ببینند
 



کودکانه با بچه ها بازی کنند ...
 



زن ها می توانند با قلبی شکسته باز هم دوستت بدارند ...
 



ببخشند و بخندند....
 



تو از طرز آرایش موهایش ...
 



یا رنگ لب هایش ...
 



لباسش ...
 



یا حتی حرف هایش ...
 



هرگز نمی توانی حدس بزنی زنی که روبرویت ایستاده دلتنگ یا دلشکسته است ...
 



می دانی...زن بودن کار ساده ای نیست ...




N.K :)
۰۳تیر

بارالها…



از کوی تو بیرون نشود



پای خیالم



نکند فرق به حالم ....



چه برانی،



چه بخوانی…



چه به اوجم برسانی



چه به خاکم بکشانی…



نه من آنم که برنجم



نه تو آنی که برانی..



نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم



نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی



در اگر باز نگردد…



نروم باز به جایی



پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی



کس به غیر از تو نخواهم



چه بخواهی چه نخواهی



باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی...






N.K :)