انسانم آرزوست

خبر داری ک شهری روی لبخندِ تو شاعر شد / چرا این گونه کافر گونه بی رحمانه می خندی؟

انسانم آرزوست

خبر داری ک شهری روی لبخندِ تو شاعر شد / چرا این گونه کافر گونه بی رحمانه می خندی؟

۲۲بهمن


واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند


چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند


مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس


توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند


گوییا باور نمی‌دارند روز داوری


کاین همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند


یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان


کاین همه ناز از غلام ترک و استر می‌کنند


ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان


می‌دهند آبی که دل‌ها را توانگر می‌کنند


حسن بی‌پایان او چندان که عاشق می‌کشد


زمره دیگر به عشق از غیب سر بر می‌کنند


بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی


کاندر آن جا طینت آدم مخمر می‌کنند


صبحدم از عرش می‌آمد خروشی عقل گفت


قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می‌کنند



"حضرت حافظ"


۹۴/۱۱/۲۲

نظرات  (۱)

۲۳ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۳۰ روزمرگی ...
عین رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت...
حافظ
پاسخ:
من مست و تو دیوانه مارا که برد خانه
صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه
مولانا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">